۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

شب آمدو،قصه گو به آرامی خفت

استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی که زبان تاریخ را با ادبیات شیرین فارسی به شیوه ای کم نظیر به کمال خود رسانده وخوانندنی کرده است از مفاخر روزگار ما می باشد. او مولف بیش از هفتاد عنوان کتاب است که برخی از آنها به چاپ هفدهم رسیده است.
استادهمچون سروی راست قامت از راستی ها و کژی های تاریخ برایمان می گوید وخوانندگان کتابهایش هنوز منتظر اثر جدیدی از استاد هستند.استاد نازنین که هشتمین دههء عمر خود را سپری نموده اند وانشاءالله سالیان سال باما باشد، شعر خماسی و دو رباعی برای سنگ مزارشان سروده اند که چنین است:
یک عمر شدیم محو تاریخ وسیر / واز جمله علل باز گرفتیم خبر
حق بود که علت العلل بودو دگر / باقی همگی عوارض زود گذر
****
پاریزی اگر قصهء بسیار شنفت / یک قصه نگفت، جز که صد قصه نهفت
شب آمدو،قصه گو به آرامی خفت / آن کس که شنید،گفت:دیدی که چه گفت؟
****
هشتاد گذشت و می رسد دور نود / دور نود است و،سنگ باران لحد
عمری،همه اسم شاه و، ارقام عدد / وای ار برسد بدین نهج عمر به صد
ای خضر، چه می کنی تو با عمر ابد؟
ای خضر، چه میکشی تو از عمر ابد؟
....
باستانی پاریزی/هواخوری باغ/ص334

هیچ نظری موجود نیست: