۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

فروزان دل فروزانفر که یکتا بود از اقران


محمد بشرویه معروف به عبدالجلیل در یکی از روستاهای طبس بنام زیرک بشرویه بدنیاآمد. بعدها لقب بدیع الزمان را از قوام السلطنه ، والی خراسان گرفت و فروازانفر را به عنوان نام خانوادگی خود برگزید. پدرش شیخ علی,‌پسر آخوند ملا محمد حسن قاضی است که هر دو شاعر و فقیه و طبیب بودند و نسلشان به ملا احمد تونی, از علمای معاصر شاه عباس صفوی می رسد. مقدمات علوم دینی را در زادگاهش آموخت و در سال 1298 به مشهد آمد و پس از دو ماه پای درس ادیب نیشابوری نشست که این شاگردی تا سال 1302 ادامه داشت. چندی نیز از محضر حاج میرزا حسین سبزواری بهره برد و اصول و بعضی مباحث فقه را نزد حاج شیخ مرتضی آشیتیانی و بخشی را نزد حاج شیخ مهدی خالصی فرا گرفت. برای آنکه وقتش بیهوده تلف نشود, به جای گرفتن حجره در مدرسه, اتاقی در کاروان اجاره کرد تا با فراغت کامل درس بخواند. در همان آغاز جوانی طبع شعری هم داشت و با توجه و آگاهی به دو زبان فارسی و عربی قصاید غرایی به هر دو زبان می سرود. سپس در سال 1303 شمسی به تهران آمد و حجره ای در مدرسه سپهسالار گرفت و یه دوره شرح اشارات و شفا و کلیات قانون را نزد میرزا طاهر تنکابنی و فقه و اصول و قواعد علامه را در محضر آقا حسین نجم آبادی فرا گرفت. علاوه بر آن تحریر اقلیدس و قسمت الهیات کتاب اسفار را نزد آقا مهدی آشتیانی خواند و شرح چغمینی و مجسطی را نزد ادیب پیشاوری. در سال 1305 به توصیه ی شمس العلما گرکانی به جای تدریس فقه و اصول ، عربی و ادبیات را در دارالفنون بر عهده گرفت. هم چنین سال بعد در مدرسه حقوق منطق نیز درس داد. با تأسیس دارالمعلمین عالی در سال بعد، تدریس ادبیات فارسی و عربی را به وی سپردند و همکار استادان بزرگ آن عصر چون ملک الشعرا بهار، رشید یاسمی، نصرالله فلسفی، عباس اقبال آشتیانی، بهمنیار، سعید نفیسی، همایی، شفق و سیاسی گردید.در سال 1310 به استادی تفسیر قرآن و ادبیات عرب در مدرسه ی سپهسالار نیز برگزیده شد و پس از تأسیس دانشکده ی معقول و منقول در سال 1313 معاونت آن جا به او واگذار گردید. هم زمان ریاست مؤسسه ی وعظ و خطابه را نیز بر عهده داشت. در دانشکده ی معقول و منقول نیز تصوف درس می داد. یکی از خدمات او در آن سالیان کوشش فراوان برای تأسیس دوره ی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود. گرچه بسیاری با آن مخاالفت می کردند اما با عزم جدی او در سال 1316 این دوره تأسیس شد و استادان نسل دوم و سوم تاکنون حاصل این تلاش ارزنده هستند. در سال 1314 رساله ی دکتری خود را با عنوان «زندگانی مولانا جلال الدین رومی» نگاشت که علامه دهخدا، سید نصرالله تقوی از ممیزان و داوران رساله ی وی بودند. از آن پس توانست به عنوان استاد تاریخ ادبیات به تدریس در دانشگاه تهران بپردازد. در همین سال بود که کتاب «سخن و سخنوران» را نگاشت که در آن سال ها منبع اساسی ادبیات ایران به شمار می رفت. در همان سال نیز به عضویت فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی برگزیده شد و جزو اعضای اولیه و پیوسته ی آن گردید. او همچنین به عضویت شورای علمی معارف درآمد. در سال 1323 ریاست دانشکده ی معقول و منقول را برعهده گرفت و بیست و سه سال بر این شغل باقی بود تا آن که در سال 1346، پس از چهل سال خدمت فرهنگی بازنشسته شد. در طول این سالها مشاغل دیگری هم داشت؛ از جمله عضویت هیئت علمی رئیسه ی نخستین کنگره ی نویسندگان ایران(1325)، عضویت در مجلس شورای سنا و مجلس شورای ملی(1328- 1331) .او از جمله ی مؤلفان کتاب های درس نیز بود و یک دوره منتخبات ادبیات فارسی برای سال های اول، دوم، سوم با همکاری دکتر زرین کوب و منوچهر آدمیت برای دبیرستان ها تألیف کرد.همچنین در تألیف دستور زبان فارسی برای دبیرستان ها همکاری کرد. سرانجام در روز چهارشنبه 16 اردیبهشت سال 1349 به علت سکته ی قلبی در 75 سالگی در بیمارستان مهر درگذشت ودر مجاورت امامزاده حمزه،در مقبره دولتشاه در حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد. علامه همایی در مجلس ختم او سرود:
عقاب تیز چنگال قضا از صید انسانی / رباید آنچنان طعمه که عقل ما بود حیران
بهنگام شکار این گرگ جان او بارنشناسد / جوان از پیر و مسکین از غنی و عاقل از نادان
همین جبر است در تکوین،که نزدیک خردمندان / بر اثبات وجود قادر مطلق بود برهان
بقا مخصوص ذات پاک حق باشد مشو غره / زرمز داستان آب خضر و چشمهء حیوان
وما فی الکون من حی یصیرها لکا میتا" / ولا یبقی سوی الله العزیز القادر المنان
رباید مرگ بی پروا یکی را از پس دیگر / چنانچون در مه رومی شباط و آذر و نیسان
سفر دشوار باشد زادره بر گیر ای غافل / که مرگ آید بنا گاه و تو را نبود خبر از آن
بهین توشه در این ره چیست دانی مختصر گویم / نخستین خدمت خلق و دو دیگر طاعت یزدان
قبولی گر بکار آدمی باشد،همین باشد / بپیش بندگان خدمت،بدرگاه خدا ایمان
درختی آنچنان بار آور و شاداب و پر سایه / که باورداشت کش باد اجل از جا کند اینسان
بزرگ استاد ناماور،سخندان ادب گستر / فروزان دل فروزانفر که یکتا بود از اقران
بدیع روزگار ما که حفظ و تیز هوشی را / قرین وتالی او من ندانم کس در این دوران
زطبع او تراو یده بسی اشعار جان پرور / زکلک او شده پیدا بسی آثار جاویدان
بفرمان قضای آسمان با گوش دل ناگه / ندای ارجعی بشنید و جان تسلیم کرد آسان
وجودش بس غنیمت بود دانشگاه ایران را / دریغا رفت آن نعمت ز دست مردم ایران
ستون محکم کاخ ادب بود و وفات او / چو این نیکو عمارت را خلل افکند در ارکان
یکی از جمع افکند و بتاریخش سنا گفتا / ستون محکم علم و ادب افتاد ناگاهان

هیچ نظری موجود نیست: