۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

من مرده ام ولی /شادم که صد چو او /شادند و کامکار

بچه های خوب و مخلص دوران امام که گرد وغبار دنیا بر روی تن آنها هنوزننشسته است وباز هم خاطرات خوب امام وشهدا گرمی بخش ادامه زندگی شان هست، گهگاهی یادشان آنچنان آدم را محاصره می کند که نمی توان به چیز دیگری فکر کرد.
وقتی شعر شاعر بزرگ توللی را می خواندم بی اختیار به یاد شهید قنبری افتادم،او که پیکر مقدسش نیز هیچگاه از مهران بر نگشت ولی همیشه لبخند و شاد بودن را به همه ما هدیه می داد و از شادی دیگران شاد بود:
شیپور انقلاب / پر جوش و پر خروش / از نقطه های دور / می آیدم به گوش
می گیردم قرار
می بخشدم امید
می آردم به هوش
فرمان جنبشست / هنگامه نبرد / غوغای رستخیز / روز قیام مرد
جان می پرد زشوق
خون می چکد زخشم
دل می تپد ز درد
در تیره جنگلی / انبوه و دور دست / بر طرف کوهسار / در پای رود مست
تا چیز کلبه ایست
بر پا ز دیر باز
دیواره پر شکست
بر شاخی از بلوط / در آن مکان تنگ / آویخته ز سقف / وارون یکی تفنگ
قنداقه پر غبار
وز گشت سال و ماه
بی نور و تیره رنگ
این همدم منست / کز روزگار پیش / بیکار مانده است / بر جایگاه خویش
از جنگ و از شکار
محروم و بی نصیب
افزوده تیر گیش
شیپور انقلاب / پر جوش و پر خروش / از نقطه های دور / می آیدم به گوش
می گیردم قرار
می بخشدم امید
می آردم به هوش
اندر پیش ز دور / فریاد توده ها / آید به دست باد / بر گوش من رسا
غوغای کارگر
هورای رنجبر
فریاد بینوا
لختی به جای خویش / می ایستم خموش / وانگه دوان دوان / خون در رگم به جوش
زی کلبه می دوم
سوی تفنگ خویش
می گیرمش به دوش
پاکیزه می کنم / قنداقه اش ز خاک / گردش به آستین / سازم ز لوله پاک
پس بر کمر ز شوق
بندم قطار خویش
کینجوی و خشمناک
انبوه توده ها/فریاد مرده باد / نزدیک می شوند /آمادهء جهاد
غرنده همچو سیل
کوبنده همچو باد
توفنده همچو باد
من بی خبر ز خویش/ سر مست و بی قرار /در پیش آن گروه / جویای کارزار
خوش می دوم دلیر
کز روزگار خصم
خوش بر کشم دمار
فریاد می کشد / پس با سر سپید / پیری از آن گروه / با قلب پر امید
ای یاوران بهوش
ای همرهان به پیش
دشمن ز ره رسید
سر نیزه های خصم / در نور آفتاب / رخشد همی به چشم / چون مو جها بر آب
نیروی دولتست
این لشکر عظیم
سرکوب انقلاب
رگبار های تیر / ناگه ز هر دو سو / بارد به رهگذر / ریزد ز بام و کو
غلطم من از میان
در حملهء نخست
در خون خود فرو
انبوه منقلب / کینخواه تر شود / جو شد به کارزار / همراه تر شود
آرد چنان هجوم
ریزد چنان به خاک
تا چیره ور شود
فردای انقلاب / بر صحن کارزار / نیمای من مرا / می جوید اشکبار
من مرده ام ولی
شادم که صد چو او
شادند و کامکار

هیچ نظری موجود نیست: