۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

دلش همیشه با صنم رهش همیش زی حرم

استاد سید حسن امین در خاطرات خود نقل می کنند : در سال 1374 در سفری که به مجمع الجزایر مدیره در پرتغال داشتم در کنا سواحل دریا شعر زیر را برای یکی از دوستانم بنام آقای مروجی به سبزوار فرستادم:
به مجمع الجزایر مدیره زد قدم امین / بزد قدم چنان که زد قدم به تخت جم امین
بهار بود و سبزه بود و آب بود وآفتاب / بهشت نقد بود و نو بهار دم به دم امین
ندیده دیده بیش از این اگر چه دیده پیش از این / عراق امین،حجاز امین،عرب امین،عجم امین
به ذهن من نمی رسد از این نکوتر عالمی / حدوث امین قدم امین وجود امین عدم امین
نوشت نامه از وفا به یار خود مروجی / به آن رفیق شاعر و ادیب محترم امین
آقای حسن مروجی در پاسخ چنین سرودند:
رسید نامه ئی به من زیار محترم امین / ز اوستاد با وفا ادیب با کرم امین
نمی کند فرامشم نه در سفر نه در حضر / به یاد این کمین بود هماره دم به دم امین
به مجمع الجزایر مدیره ام سرود شعر / بدان گرفت از دل و روان من الم امین
که از طریق آسمان طی طریق می کند / گهی ز راه بادیه گهی ز راه یم امین
دلش همیشه با صنم رهش همیش زی حرم / گه از حدوث دم زند گهی دم از قدم امین
نه می دهد به جام جم جهان بی نیازی اش / بدان دل چو آینه دارد جام جم امین
کله ز فقر بر سرش خیل مرید بر درش / کوکبه دارد این چنین بی خدم و حشم امین
....حافظ/شماره55/مهرماه87

هیچ نظری موجود نیست: