۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

فردوسی وسعدی اگر نیند

در سال 1347 ش استاد جلال الدین همایی قصیده دشمنان دین و دانش را در نشریات پایتخت منتشر کردند.یکی از اساتید ایشان در اصفهان بنام حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی نامه ایی برای استاد فرستادند و ضمن تقدیر و تشکر نصایح حکیمانه ای را هم اضافه کرده بودند.مرحوم همایی در پاسخ به استادشان قصیده ای بنام چکامهء بث شکوی راسرودند و آنرا برای مرحوم ارباب فرستادند که قسمتی از آن چنین بود:
استاد من ای میر نامدار / ای آیت کبرای کردگار
ای آنکه بود نام نامیت / بر فرق جهان تاج افتخار
بگزیده ز مردم چنانکه هست / بگزیده ز ایام،نو بهار
در دانش عقلی و نقلی است / شخص تو مسلم در این دیار
ای آنکه بزهد وصلاح و علم / همتات نباشد بروزگار
در نامه زمن یاد کرده یی / وز حال بپرسید یی و کار
گفتی زچه نالیده ام بدرد / وزدست رها کرده اصطبار
در سختی احوال بوده ام / همواره شکیبا و بردبار
جز خدمت فرهنگ و نشر علم / آلوده نگشتم بهیچ کار
از مال و منال جهان شدم / قانع بمعاشی فقیر وار
از نعمت و ملک جهان مرا / کنجی و کتابی است اختیار
فریادم از این دیو مردم است / کز صحبتشان یا رب الحذار
اندر صور آدمی ولی / در سیرت گرگ و سگان هار
باطن همه ماران جانگزای / ظاهر همه طاوس خوش نگار
از نیش زبان دردها نشان / دندان سگ است وزبان مار
از رخنه چنان موریانه اند / در پیکر ایران به پود و تار
بر تخت کهن سال باستان / افتاده چو کرمان تخته خوار
در بردن آثار ملی اند / با دشمن بیگانه دستیار
اندر پی تخریب ملک و دین / هر روز بشکلی کنند کار
در مذهبشان باژ گونگی است / در نیکی وزشتی و فخر وعار
زین مردم بد اصل الحذر / زین قوم فرومایه الفرار
افسوس که شد دیده ام سپید / در راه عزیزان به انتظار
کو عالم عامل که بر درش / سایم به ادب روی انکسار
کو همدم صادق که صحبتش / آرام کند جان بی قرار
فروسی و سعدی اگر نیند / آخر نه کم از ایرج و بهار
این خلق که بینی دو دسته اند / یک دسته خر آن دسته خر سوار
یک دسته فقیران بارکش / یک دسته امیران تنگ بار
وین بنده گریزان ز هردوان / بگریخته در حرز کردگار
اندر بر یکتا ببسته ام / امید شفاعت بهشت و چار
باشد که بدنیا و دین شوم / ار لطف خداوند ،رستگار
یا رب بحق اولیا خاص / وآن پاک رسولان حق شعار
این کشور ایران زمین ما / کز عهد کهن مانده پایدار
ز آسیب بد اندیش حفظ کن / ز آفات حوادث نگاه دار
وز دانش و دین و شکوه و داد / افزای بر او قدر و اعتبار
باری ز تو ای حضرت رحیم / کز علم قدیمی بیادگار
کاخ ادب و فقه و فلسفه / در شخص تو مانده است استوار
تا جان بودم پاسدار تن / باشم بدل و جان سپاسدار
صد چامه اگر مدح تو کنم / وصفت نتوانم یک از هزار
تا هست جهان بر قرار باد / فیض تو در ایام،برقرار
وین چامه سنا را هدیه باد / در حضرت تو ای بزرگوار
....
دیوان سنا/ص25-26و27

هیچ نظری موجود نیست: