۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

ای از شکوه بیشتر و از وقار هم

وقتی تابستان سال 1387 از راه رسید، تعدادی از اساتید فرهیخته دانشگاه، احکام بازنشستگی شان صادر شد. از جمله آنها استاداستادان ،مورخ، شاعر، طنزپرداز،محقق ونویسنده شش دهه ایران زمین آقای محمد ابراهیم باستانی پاریزی می باشد .استاد برای تعطیلات تابستانی به کانادا نزد فرزند خود رفته که خبر را شنیده اند.
عده ای از اندیشمندان وصاحبنظران به مخالفت پرداختند از جمله، دکتر سید علی موسوی گرمارودی در شماره 24258 روزنامه اطلاعات شعری را با نام آبشار نیا گارا با این مقدمه که در سال 1371 به دعوت دانشگاه نیویورک در مورد فردوسی بزرگ ، از راه کانادا به امریکا سفرمی کند وزمانیکه به آبشار نیاگارا می رسند، شعری را در عظمت و زیبایی آنجا می سرایند واکنون آن را به استاد پاریزی تقدیم می کند؛ ولی بهمراه آن عکسی از یخ زدگی آبشار را نیز می فرستند تا مبادا سفر استاد به اقامت تبدیل شود.
ای از شکوه بیشتر و از وقار هم / دریای باژگون روان آبشار هم
سر پیش پای داری و افتادگی تو راست / از این فروتنی ست که داری وقار هم
تنها نه در شگفت منم از شکوه تو / گویی که در شگفت بود روزگار هم
از نعره ات بلند دل اژدها تهی / چون اژدها دمان و چنو بی قرار هم
پنداشتم که یال هیون خدا هستی / دیدم ولی که یال هیونی سوار هم
کوهی بلند یکسره از سیم تر زدی / کاین سان سپید و تافته ای آبدار هم
از سیم تر چگونه توان بوی گل فشاند؟ / مانا که ریزد از سر زلفت بهار هم
پیشانی بلند نگار منی مگر / کت از بلور طره بود در کنار هم
آیینه دار چهره تاریخ آدمی / وز اشک جد و جده ما یادگار هم
آیینه شگرف خیالی که در رخت / من روی خویش دیدم و روی نگار هم
توفنده آتشی مگر ای غول آبها / بی تاب و بی قرار و چنین پر شرار هم
چون اژدها که دود برآرد ز کام خود / از کام خویش دود بر آری بخار هم
کس در جهان ز آب کجا بیند اژدها ؟/ ای طرفه آبشارا تویی گرزه مار هم
چون گیسوان زال زری نغز وسیم فام / اما به از زری به بها در عیار هم
تا لحظه فرو فتدن رود سر کشی / وانگه مگر مهی و بخاری غبار هم
ترکیب آب و رعد و بخار و غبار و دود / در حال ریزشی همه دم بر قرار هم
***
رنگین کمان به دوش خور ار پیش آبشار / سوی یمین خرامد و سوی یسار هم
هر دم اگر چه خور فکند طرح نو بر آب / اما به کار خویش بود کهنه کار هم
گر گفته اند "می نتوان نقش زد بر آب "/ اینت هزار "نقش "بر آب و" نگار"هم
این کلک زرنگار بر آن لوح سیمگون / ریزد هزار نقش و فرا از هزار هم
***
یک پا نهاده زی توام از جذبه جمال / پای دگر ز هیمنه ات بر فرار هم

هیچ نظری موجود نیست: