۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

درین روز نامردمی،مرد مرد


فریدون توللی در طی زندگی دو مرتبه مرثیه سروده است ،یکی در مرگ استاد عفیفی ودیگر در رثائیه دوست و همراهش که مدتی نیز پس از کوتای 28 مرداد در زندان بودند.
عبدالعزیز تبریزی متولد 1284 بود که با توللی دوستی و انس زیادی داشت و وقتی در سال 1346 از دنیا رفت توللی در رثایش سرود:
مرا بود،دمساز کارآگهی / گرانمایه ای،همدلی، همرهی
خردمند وبیدار وپاکیزه خوی / گرانسنگ وهشیار و سنجیده گوی
که چون،بوسه،برنای افیون زدی / کله گوشه،بر بام گردون زدی
به کردار زردشت آتش پرست / فروزان یکی مجمرش،پیش دست
همی تافت،زآن ابر نیلوفری / درخشنده چهرش،به رخشانگری
به هر آتشین بوسه،چوب خشک / پراکندی،از زعفران،بوی مشک
چو خرم شدی،جان پاکش،زدود / به سرمستی،از دل کشیدی سرود
گهی خواندی،از چامهء باستان / گهی گفتی،از نامهء راستان
گهی از نظامی،گه از انوری / گهی از فروغی،گه از داوری
گه از رزم رستم،به هنگامه ها / گه از طوس وبیژن،به شهنامه ها
گه از شور شیرین خسرو پرست / گه از رنج فرهاد ارزنده دست
گه از سعدی،آن پاسدار سخن / گه از حافظ،آن رازدار کهن
چنان گرم خواندی،به آواز نغز / که هر جامه،اندر نشستی،به مغز
مرا،غمگساری گرانمایه بود / چه گویم؟که خود بر سرم،سایه بود
صفا بخش جان بود و درمان درد / درین روز نامردمی،مرد مرد
سخن،هر چه زآن رفته گویم،کم است / که از خفتنش،بر دلم،ماتم است
دریغا که آن شاخ افشانده برگ / نگونسار شد ناگه،ازباد مرگ
نهادم،چوبرشانه،تابوت او / ندا خاست،از جان فرتوت او
که ای مانده بی من،بر این تیره خاک / دو روزی،گراز پیش راندم چه باک؟
چو،در واپسین منزل،آیم فرود / زمن بر تو،ای یار دیرین،درود
اگر بر سرآمد،شکیباییت / میا،چیره شد،رنج تنهاییت
مهل،تا به گردون رسد،آه تو / من استاده ام، چشم بر راه تو
چو در گورتنگش،سپردم به درد/ به دل گفتم:این است فرجام مرد
دریغا که از باغ دلبستگی / نچیدم،بجز داغ دلخستگی
ستم،بر فریدون شد،از مرگ دوست / که او مغز بگرفت و ،بنهاد پوست

هیچ نظری موجود نیست: