۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

اول شب بوحنیفه در گذشت

بیش از ده سال است که صدای گرم و روحنواز مادر بزرگم"زهرا عبداللهی" را دیگر نمی شنوم ، او که با ابهت و نوانایی مثال زدنی خود در جمع مردان دهکده حاضر و به رفع و حل مشکلات مردم می پرداخت. وقتی هفته قبل بر سر مزار او حاضر شدم ،یاد این مثل اسپانیولی اقتادم که:"وقتی یک فرد کهن سال از دنیا می رود،یک کتابخانه سوخته می شود."ویا این عبارت ماکسیم گورکی که می گوید:"زیر هر سنگ قبر یک تاریخ کامل خوابیده است."
وقتی یکی از نتیجه هایش بدنیا آمد و به شدت گریه می کرد او طفل را بغل کرده و چند بار به پشت او زد و آنگاه گفت:منظور از گریه طفل من هستم،و می گوید من آمدم و تو باید بروی.وسپس اشعار خاقانی را خواند:
چون زمان عهد سنائی در نوشت / آسمان چون من سخن گستر بزاد
اول شب بوحنیفه در گذشت / شافعی آخر شب از مادر بزاد
چون به غزنه ساحری شد زیر خاک / خاک شروان ساحر دیگر بزاد

هیچ نظری موجود نیست: