۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

فهم او در حل هر مشکل ید بیضا نماید

علامه شیخ محمد صالح مازندرانی که از علما و فلاسفهء بزرگ زمان خود بود وکتابهای حکمت ابوعلی و رساله غصب و ... از یادگارهای اوست . آ ن مرجع بزرگ در سمنان سکنی داشتند، در سال 1343 ه.ش نامه ای بهمرا قصیده ای به زبان عربی برای استاد جلال همایی فرستادند و مرحوم همایی نیز در پاسخ به ایشان شعر زیر را سرودند:
ای دل من با نسیم صبحدم کن همعنانی / تا زطهران خویش را بر ساحت سمنان رسانی
ور که خواهی تندتر از برق و باد ونور رفتن / با براق فکر باید مرکب همت دوانی
بر نشینی گر ببال فکر،چون با اسم اعظم / قبل ان یرتد طرفک هر کجا رفتن توانی
در سراغ کوی جانان حاجت پرسش نباشد / خود چراغ دین و دانش باشدت بهتر نشانی
چون بمقصد در رسیدی با ادب و آهسته رو کن / سوی در گاه خداوند ادب کهف امانی
شاهباز اسمان پرواز اوج دین و دانش / آیت الله زمان علامه مازندرانی
آنکه با دست و زبان یعنی که با نطق و کتابت / کرده کاخ علم و دین را سخت پی محکم مبانی
نامش از نام دو پیغمبر محمد صالح آنکو / حجت یزدان بود در دورهء آخر زمانی
کید و شید دشمنان دین اگر سحر است، دارد / کلک او همچون عصای موسوی معجز نشانی
فهم او در حل هر مشکل ید بیضا نماید / نشنود در طور تحقیق حقایق لن ترانی
در سلوک راه حق رفتار او طی المسافه / سیر دیگر سالکان مانندهءسیر السوانی
هم بنظم و هم بتالیف کتب پیوسته باشد / طبع و کلک او بگو هر خیزی و گوهر فشانی
در فنون حکمت و فقه و اصول از خامهء او / گشته پیدا در جهان بس یادگار جاودانی
هست در شعر وادب هم اوستاد اوستادان / گر دلیلی بایدت باید که آثارش بخوانی
هم بنظم پارسی باشد بایین نظامی / هم بود در شعر تازی بوالعلاء و ابن هانی
پایگاه عزتش باشد بدان رفعت که آنجا / طایر اندیشه را دشوار باشد پر فشانی
ای خداوند خداوندان علم ای آنکه باشد / صیت فضلت بال گستر بر اقاصی و ادانی
گنج دین و دانش ما ایمن است از شر دزدان / تا کند کلک گهر سلک تو او را پاسبانی
چامهء تازی شیوای تو اندر نامه خواندم / آفرین راندم بر آن نیروی طبع و نکته دانی
خامه ات در نامه و طبعت بنظم چامه باشد / آیتی از سحر کاری لابل از معجز بیانی
مر ترا اندر سخندانی و ابداع بدایع / خود کمالی نبود ار گویند خلاق المعانی
بنده را این فخر بس کز راه مهر و رحمت تو / یاد او در حفظ گیری نام او در لفظ رانی
ما همه فرزندگانیم و تویی فرخ پدرمان / می سزد از ما تواضع و زتو لطف و مهربانی
در دعا پیوسته خواهم از خداوند یگانه / عمر طولانی تو را نه کم ز هشتاد دو گانی
در پناه ایزد و تحت لوای آل عصمت / تا جهان باقی بود تو در جهان باقی بمانی
از همایی سنا در پیش تو این چامه باشد / آنچنان کز مور در پیش سلیمان ارمغانی
در جواب نظم غرای تو اینک شعر بنده / سنگ باشد پیش لعل و خاک پیش زر کانی
گرنه مدحی در خور جاه تو گفتم چشم دارم / در نوردی عیب و ظل عفو بروی گسترانی
....
دیوان سنا/ص50

هیچ نظری موجود نیست: