۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

این قافله تا به حشر لنگ است

دو سال پس از پیروزی مشروطه طلبان، مجددا" محمد علی شاه با مکاتبات محرما نه ای که با سران ترکمن می کند وآنها را با وعده وعید به همکاری دعوت می کند و سرانجام با عده ای از قوای ترکمن و افسران روس عازم حمله به تهران می شود. ولی با شکست سختی روبرو می شود د. اودوباره به روسیه فرار می کند.
بهار ترجیع بند هجو آمیزی نوشت که انگار از زبان خود شاه روایت می کند:
با بنده فلک چرا به جنگ است / سبحان الله این چه رنگ است
بودم روزی به شهر تهران / مولا و خدایگان وسلطان
بستم همه را به توپ غران / گفتم که کسی نماند از ایشان
دیدم روز دگر که جنگ است / سبحان الله این چه رنگ است
گفتیم که خلق حرف مفتند / آخر دیدیم که دم کلفتند
خیلی گفتیم و کم شنفتند / یک جنبش سخت کرده گفتند
بسم الله ره سوی فرنگ است / سبحان الله این چه رنگ است
دیدیم به شهر قال وقیل است / حجت ز نگار بی بدیل است
وز ما سخنان بس طویل است / گفتیم که نام ما خلیل است
گفتیم که کار ما شلنگ است / سبحان الله این چه رنگ است
من محمد علی گریز پایم / با دولت روس آشنایم
تهران تو کجا ومن کجایم / خواهم که به جانب تو آیم
کز عشق تو کله ام دبنگ است / سبحان الله این چه رنگ است
امروز بخت در کله استم / در گیر شکنجه و تله استم
در کار فرار و ولوله استم / گر بنده امیر قافله استم
این قافله تا به حشر لنگ است / سبحان الله این رنگ است

هیچ نظری موجود نیست: