۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

برگ گل بود وبوی باران داشت


در سال 1324 نامه ای برای فریدون توللی نوشتم ومراتب وطن دوستی وآزادیخواهی ومبارزه با فساد او را ستودم و از اینکه علی رغم افکار سنتی و محافظه کار پدر به جبههء مبارزین علیه فساد قدم برداشته است تبریک گفتم واز او خواستم که روزنامه سروش را که از سال 1323 در شیراز منتشر می شد را برایم بفرستد .
محمد حسین رکن زاده آدمیت ضمن بیان خاطره بالا به پاسخ توللی اشاره می کند که سروده بود:
مهربانا،مهیمنا،جانا / یاورا،دوستا،سخندانا
کرده بودی ز مرحمت یادم / لطف کردی رهین و دلشادم
بگشودم زشوق نامهء تو / سخنت پر شور بود خامهءتو
همه آواز پاکبازی بود / همه دل بود و دلنوازی بود
همه جان بود و مهر و الفت و شوق / همه دل بود و عشق و مستی و ذوق
برگ گل بود و بوی باران داشت / بوی یاران و دوستداران داشت
غم ز دل می زدود و جان می داد / دل افسرده را تکان می داد
خواندم و سخت شادمان گشتم / شاد گردیدم و جوان گشتم
دل من جایگاه یاران است / جای خوبان و غمگساران است
گرچه نادیده ای تو در بر من / یار من هستی و برادر من
یار نادیده بس دل انگیز است / خاصه آن کز قلم شکرریز است
تو در این دل همیشه جا داری / گو شه ای نغز و با صفا داری
خوانده بودی دلیر و چالاکم / راد و میهن پرست و بی باکم
حق همین است و خوی من این است / بر مبارز مصاف شیرین است
خاصه در کشوری که از اطراف / دست رهزن فتاده و اشراف
همه عبد و عبید استعمار / همه یار و شریک استثمار
همه خواهان انتزاع جنوب / همه دشمن پرست و ایران کوب
به چنین فقر و گند خفت و ننگ / خود بگو جای خفتن است و درنگ ؟
مشت ما اتحاد و ایمان است / یار ما توده های ایران است
پدرمن اگر چه بسته دم است / یا وجودش به چشم ما عدم است
پیش من حرمتی گران دارد / که دلی گرم و مهربان دارد
از عفیفی گرفته بودی حال / که چگونه است در چنین احوال
پدر مهربان یاران است / رهبر راه جان نثاران است
دوستان جمله حاضرند تمام / می فرستند زی تو بوس و سلام

هیچ نظری موجود نیست: