۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

گلشن علم وادب بفسرد با مرگ بهار


وقتی ملک الشعرای بهار در اردیبهشت 1330 از دنیا رفت .برای آخرین با پیکر آن مرحوم به دانشگاه تهران برده شد وسپس در قبرستان ظهیرالدوله آرام گرفت.
دوست و همکار بهار،جلال الدین همایی قصیده زیبایی در رثاء او سرودند که تاریخ وفات او را هم در آن بیان نموده اند:
ای دریغا رفت استاد سخنگو یان بهار / عالم فضل و هنر در مرگ او شد سوگوار
اول اردیبهشت و نیمهء ماه رجب / اوستاد فضل و دانش را سر آمد روزگار
ای دو صد افسوس کز دم سردی دیماه مرگ / زرد رویی خزان گردید پیدا در بهار
حسرتا دردا که از بد عهدی ایام گشت / ملک دانش بی ملک شهر ادب بی شهریار
پاسبان گوهر و لعل ادب بربست چشم / کاروان شکر و شهد سخن بربست بار
ای دریغا آنهمه گفتار شیوای بلیغ / ای دریغا آنهمه اشعار نغز آبدار
آدمی را فاعل مختار می گویند ونیست / این سخن اندر ترازوی خرد کامل عیار
مردم ار مختار بودی کی سپردی تن بمرگ / پنجهء تقدیر بر تابد عنان اختیار
کرد آوخ پنجهء شاهین جان او بار مرگ / بلبل خوش نغمهء باغ معانی را شکار
مادر ایام خون دل خورد بس قرنها / تا چنو مرد سخنور پروراند در کنار
نظم او ماء معین و نثر او در ثمین / طبع او سحر آفرین و کلک او معجز نگار
طبع او ماء معین می ساخت از اشعار عذب / دست او در ثمین می کرد از کلک آشکار
نامه اندر سوک استاد سخن بشخود روی / خامه در مرگ خداوند قلم بگریست زار
زائد اندر ناقص و بی انتها در منتهی / خود تو گویی در نگنجد من ندارم استوار
زآنکه در مرگ ملک استاد استادان نظم / خود بصد حسرت عیان دیدم بچشم اعتبار
در دو گز چلوار پیچیدند فضلی بی کران / در بدستی خاک جا دادند بحری بی کنار
خود غلط گفتم که استاد سخن هرگز نمرد / آن کجا کاخ سخن بر پا ست باشد پایدار
مرد کزوی نام نیکو ماند و آثار نیک / زنده باشد در شمار مردگان او را میار
نام نیک آدمی او راحیات باقی است / بعد از آن کاو را سر آمد این حیات مستعار
دانشی مرد سخنور جاودانی زنده است / چون زوی آثار جاویدان بماند یادگار
هست نامش جاودان در دفتر خلق جهان / هست جانش شادمان در رحمت پرور دگار
باری از باغ ادب چون کند دست حادثه / شاخساری را که بودش فضل و دانش برگ و بار
موسم سر سبزی باغ و چمن پژمرده گشت / گلبنی کش بود بس گلهای نغز کامکار
کلک مشکین سنا از بهر تاریخش نوشت /" گلشن علم و ادب بفسرد با مرگ بهار"

هیچ نظری موجود نیست: