۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

هر چه زایران می رسد جان من است


در سال 1363 وقتی استاد شهریار کلیات دیوان خود را برای پرفسور فضل الله رضا به کشور کانادا فرستاد. پرفسور در پاسخ به مرحوم شهریار نوشت:
علی رغم درگیریهای زندگانی وتداوم تدریس و تحقیق در دو دانشگاه کانادا،کلیات را خواندم ونکته ها دریافتم ولذت بردم.امیدوار بودم که شرح مبسوطی تقدیم بدارم ولی افسوس که هیولای زندگانی غربی مجال نمی دهد.سپاس فراوان خود را از عنایت آن استاد،با این چند بیت که بهم دربافته ام معروض می دارم:
دفتر شعر و شرار شهریار / بانگ تبریز است و شرح عشق یار
دفتر اشعار آن صاحب سخن / آتشی افروخت اندر جان من
هر ورق رمزی از ایران در برش / شوق و شور و رنج و سوز پیکرش
هر ندا کز کوی دلبر می رسد / نفخه ها در جان عاشق می دمد
آفرین بر آفتاب پر زنور / روشنایی بخش نزدیکان و دور
گفتی از شیراز و از گلهای آن / وان نسیم باغ و کوی دلبران
گر زخاک پاک تبریز شماست / توتیای دیدهء حیران ماست
یادم آمد از زمین خاوران / طوس و مهنه شیخ و آن صاحب بیان
جان نثار بینش و فرهنگ آن / دل فدای فقر این و هنگ آن
هر که یک لب از می آن خم چشید / نقش غیر از لوح خاطر برکشید
آنچه من ز ایران همی دارم بیاد / عشق و عرفان است و نور بامداد
*****
حق ترا این موهبت بخشید باز / که بیاسایی در ایران بی نیاز
تو به تبریزی و ما اندر تبیم / از غم بی همزبان جان برلبیم
این گروه شرق کوب،غرب خواه / راه را گم کرده،افتاده بچاه
ماه می جویند نابینا کسان / در میان فاضل آب غربیان
عاشقان صورت مشرق همی / ره به معنی در نیابد بی غمی
راه حق،غرقه شدن اندریم است/شرق و غرب،این جلوه بیش و کم است
از حجاز و چین و ایرانیم ما / شبنم یک صبح خندانیم ما
چیست ملت ای که گوئی لا اله؟ / با هزاران چشم بودن یک نگاه
*****
عارفی باید که چون سوسن دمی / شرح یک دریا بخواند از نمی
کو شناسد رنگ می از رنگ کاس / از حجاز غرب کم گیرد قیاس
شرق را آن عشق و عرفان خوشتر است/ نی بگوش جان ما افسونگر است
تو بمان در شرق و غمها را بسوز / شکر حق کن کایزدت داد این فروز
تا نپندارند کژ خواه نان ده / نی من از دل گفتم این احسنت وزه
هر چه ز ایران می رسد جان من است / نغمه ای از چنگ جانان من است
نحو را خود می گذارم بر کنار / تا بمانم محو اندر حسن یار
شمع تبریز و چراغ راه دل / برکشد مان سوی بالا ز آب و گل
زاین نظر در دفتر آن شهریار / هر گدائی را نمی بخشند بار
......
فصلنامه ره آورد گیل/پاییز وزمستان 87/ص48

هیچ نظری موجود نیست: