۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

ای مرد میدان های مین مرد اهورایی

انگار همین دیروز بود که همکلاسی ام، مسعود عبدالهی ،خداحافظی کرد واز بچه های کلاس حلالیت خواست وبه جبهه رفت. هر دویمان همیشه در انتهای صف می ایستادیم وبه دیوار حیاط مدرسه تکیه می دادیم تا به سخنان معلم های خوبمان گوش دهیم، ولی مدیر مدرسه آقای جلالی ویا ناظم، آقای خیر خواه ما را از تکیه دادن برحذر می داشتند و ما را به جلو صف می بردند تا بقول معروف پچ پچ نکنیم . مدت زیادی نگذشت که اولین نامه او را دریافت کردم و متوجه شدم که در دوکوهه با برادرش که فرمانده گروهان بوده است برخورد می کند و برادر از آمدن او ناراحت و با شدت با یکدیگر دعوا می کنند ولی مسعود از آن آدمهایی نبود که برگردد، بنابراین با همدیگر برای شناسایی منطقه عملیاتی می روند ودر آنجا با میادین مین گذاری شده، مسعود به دیدار خدا می رود و فرمانده نیز پاهای خود را از بالای زانو در فکه جای می گذارد.
وقتی برادر جانبازش را بعدها دیدم، تعریف می کرد برای پاهایش متاسف نیست، بلکه اشکهایش بخاطر کتکی بود که قبل از عملیات به مسعود زده بود.
خانم پوپک نیک طلب در سالروز دفاع مقدس شعر زیر را نوشته بودند ،خاطره فوق برایم زنده شد ویاد بچه هایی افتادم که خیلی زود فراموش شدند:
وقتی تو رفتی گل میان سنگرت رویید/ خورشید با صد ناز از خاکسترت رویید
ای مرد میدان های مین، مرد اهورایی/ گو در کدامین خاک آن بال وپرت رویید
جا مانده از تو جانماز وچفیه خونین/ با مشت خاکی که در آن انگشترت رویید
با ما بگو ای مرد میدان تا کجا رفتی ؟/ با زخم خونینی که از پا تا سرت رویید
در غربت تو حیرت آیینه را دارم وقتی شهادت در خیال وباورت رویید
خط عبور سرخ تو از هر طرف پیدا/ وقتی کبوتر در دوچشمان ترت رویید

هیچ نظری موجود نیست: