۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

گر دست دهد ز مغز گندم نانی

در تاریخ بیهقی آمده است:وقتی ابن ابی الطیب سرخسی با مشاوره حسنک وزیر به دربار سلطان محمود غزنوی راه یافت. روزی غافل از رسم درباریان،بدون اجازه پادشاه حدیثی از پیامبر روایت کرد. سلطان،غلام را گفت:ده! و غلام مشتی بر سر و روی او زد، که شنوایی اش را از دست داد.
وخیام چه زیبا رفتن به دربار پادشاهان را بیان می کند:
گر دست دهد ز مغز گندم نانی / و زمی و دو منی ز گوسفندی رانی
با لاله رخی نشسته در بستانی / عیشی بود آن نه حد هر سلطانی

هیچ نظری موجود نیست: