۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

خوشا بخت آن پر گشایان عشق


در دههء سی اکثر روشنفکران مایوس از آزادی و ترقی شدند .فریدون توللی از جمله آنها بود و متوجه شد تا وقتی جامعه ای فرهنگ وسایر ارکان مدنی در تار وپودش ریشه ندوانده باشد پیشرفت و ترقی نخواهد کرد. او در تاریخ چهارم اسفند 1345 خود را به شکیبایی فرا می خواند:
شکیبا شو ای دل گرت این گروه / زنابخردی،مایه نشناختند
پرستندگانند بر مردگان / از آنت به صد شیوه بگداختند
گناه تو،دانم که در زندگی است / که گورت،چو خفتی به زر ساختند
بسا چامه گویا که دلخسته مرد / زبس بر سرش تیغ کین آختند
ستودندش آنگه به دنبال مرگ / هم آنان که بر هستیش تاختند
تو،آن شهریاری به اقلیم شعر / که بس پیش پایت سر انداختند
حریفانه پیشت به سودای برد / ز درماندگی مهره درباختند
گلویت فشردند اگر،غم مدار / به دستی که بر دامنت یاختند
خوشا بخت آن پر گشایان عشق / کزین آشیان دل بپرداختند
زاندیشه بر طاق نیلی سپهر / فریدون صفت پرچم افراختند

هیچ نظری موجود نیست: