۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

پامال حق مکن که نه این رسم داوریست


شاید آنهایی که فلسفه خوانده باشند پرسشهای کلیدیی مثل اینکه علم بهتر است یا ثروت ویا قدرت بهتر است یا سلامتی و دهها پرسش دیگر که فلاسفه از سقراط گرفته تا فیلسوفان قرن حاضر هر یک به نوعی پاسخ داده اند را بارهها شنیده و یاخوانده باشند. در همین خصوص دکتر باستانی پاریزی که سالها معلم مدارس و استاد دانشگاه بوده اند حکایت زیبایی را در خصوص برتری دانش یا زیبایی در شعر زیر بیان می کنند:

پشت کلاس مدرسهء دخترانه ای / یک لحظه گوش کردم و دادم بپای ایست
دیدم نشسته دختر مهروئی آن کنار / ساکت،چویک ستارهء خوش تیپ آرتیست
در این میانه آن بت گلچهره را ز جای / احضار کرد،پیر معلم ز روی لیست
گفت:آن مهندسی که،خشایارشا،ببست / با اوپلی به مر مره،نامش بگوی چیست؟
دختر خموش مانده چنان پیکر ونوس / استاده در برابر استاد و می گریست
بد شکل دختر دگری لاغر و ضعیف / از جای خود بجست چو رقاصه روی پیست
گفتا جواب پرسش استاد را تمام / از نام و از نشانی و از جایگاه زیست
آقا دبیر،جانب آن دختر نخست / با دیدهء عتاب دگر باره بنگریست
گفت ایدریغ،ز آنکه نیابد مراد خویش / در زندگی کسی که ز فضل و ادب بریست
این دختری که داد سوال مرا جواب / اکنون ز علم و فضل و رانمره هست بیست
دیری نپاید اینکه و را روبرو شود / افواج خواستار فزون از صدو دویست
اما چنان تو دختر بی علم و فضل را / پر واضح است،هیچ کسی خواستار نیست
من پشت شیشه کوفتم آهسته،کای دبیر /پا مال حق مکن که نه این رسم داوریست
فردا که ایندو را نگرد چشم خواستار /آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست؟

هیچ نظری موجود نیست: