۱۳۹۲ اردیبهشت ۷, شنبه

کدبانوی منزل است و نیک اختر





"ناگهان در باغ به صدا در آمد و باغبان  پیر مشهدی اصغر به سوی در رفت وپس از چند دقیقه برگشت و به پدرم گفت:آقا چند نفر از نظمیه آمده اند و با شما کار دارند."
"...ماموران شهربانی با کیسه های متعدد وارد اتاق کار پدر شدند و هر چه نوشته و مقاله وشعر یافتند در کیسه ها کردند و با پدر به نظمیه رفتند.آن سال زندگی بر مادرم و همه اعضای خانواده که انتظار تحویل سال نو را می کشیدند،جهنمی سوزان شد.مادرم یکسره اشک می ریخت و او را با سوالات بیهوده نالان تر و گریان تر می کردیم."
پروانه بهار در ادامه خاطراتش می نویسد:مادرم همیشه به ما تذکر می داد که نزدیک اناف پدر سر وصدا نکنیم و برای مادرم اول و مهمتر از همه کس و همه چیز پدرم بود وبعد ما بچه ها  و...
پدرم به همین دلیل در قصیده ای سرود:
و آن خاتون کوست مادر اطفال / کدبانوی منزل است و نیک اختر
زیر نظر وی است هر چیزی / از مطبخ و از اتاق و از دفتر
در ضبط خزینه و هزینه اوست / چیزی که به خانه آید از هر در
هم ناظر خانه است و هم بندار/ هم مالک منزل است و هم سرور
زیر قلم وی است و در دستش/ خرج خود و خانواده و شوهر
خود زاید و خود بپرورد اطفال / خود شیر به کودکان دهد یکسر
در حفظ مزاج کودکان کوشد/مانند یکی پزشک دانشور
از مدرسه کودکان چو برگردند/بنشیند و درس شان کند از بر
شاد است به امر ونهی و فرمانش/بر نوکر و برکنیز و خالیگر
فریاد زند به وقت کژ خلقی/چون فرمانده به عرصه لشکر
ز آغاز طلوع تا به نیمه شب/ در کار بود چو مرد جادوگر
...
روزنامه اطلاعات/ضمیمه فرهنگی125-/4/2/

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲, دوشنبه

اندکی پیش تو گفتم غم دل،ترسیدم




ظل السلطان برادر مظفرالدین شاه به جهت نوع تربیت و تاثیری که معلمینش (مثل سراج الملک و حاج مشیر) بر او داشتند ،از حامیان روحانیون و نویسندگان خوش فکر مثل میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی بود.
ظل السطان که در تاریخ به بی رحمی و خشونت نام برده می شود از حکومت مشروطه دفاع جانانه ای می کند:
تا سلاطین اسلام،پارلمنت نداشته باشند و سلطنتشان به قانون سلطنت ازوپا و مشروطه نباشد،اگر از انوشیروان هم بهتر و عادل تر باشند،ولی عدل شخصی به کار سلطنت نمی خورد؛عدل پارلمنتی و عدل مشروطه به کار می آید.
اندکی پیش تو گفتم غم دل،ترسیدم
که دل آزرده شوی ورنه سخن بسیار است
.....
باستانی پاریزی/بازیگران کاخ سبز/ص188

۱۳۹۲ فروردین ۳۱, شنبه

ای مرده های زنده،فدای قبورتان



زمانی یکی از بزرگان به مرحوم نصرالله فلسفی پیشنهاد می دهد که کتاب تمدن قدیم فوستل دو کلانژ را ترجمه کند.آقای فلسفی نقل می کرد؛ آن آقا هر چند روز یکبار مقداری پول به در خانه می آورد و مقدار ترجمه ای که شده بود را می گرفت و می برد.
روزی به آن آقا گفتم لزومی ندارد که هر هفته شما زحمت می کشید ،بگذارید حق ترجمه را موقع چاپ بپردازند. ولی ایشان گفتند:شما مترجم و دانشمندید و احترام شما واجب و من بایستی حق التالیف را بمنزلتان بیاورم.
سالها گذشت تا آنکه قرار شد چاپ دوم کتاب در بیاید. بنزد آن آقا برای اجازه رفتم،در بستر کهن سالی آرمیده بود. وقتی مساله را گفتم،فرمودند:من چه حقی دارم که اجازه بدهم؟بروید آقا کتابتان را چاپ کنید.
از  زنده های مرده که خیری ندیده ایم
ای مرده های زنده،فدای قبورتان
....
باستانی پاریزی/خود مشت مالی/ص388

۱۳۹۲ فروردین ۲۹, پنجشنبه

به جای ظالمی شقی،نشسته عادلی تقی



وقتی امیر کبیر به مقام صدارت می رسد.قاآنی در مدح او اشعار چندی می سراید،از جمله؛"تاج امم اتابک اعظم نتاج مجد"،"کتاب رحمت و فهرست فضل و دفتر فیض" و "امیر صدر مهین میرزا تقی خان"و ...
در یکی از قصایدش گفت:
به جای ظالمی شقی،نشسته عادلی تقی
که   مومنان    متقی    کنند      افتخارها
امیر کبیر دید  شاعر قبلا" همان ظالم شقی را بارها مدح گفته است(حاج میرزا آقاسی)پس دستور داد چوب وفلک بیاورند و قاآنی را تنبیه کنند و مستمری اش را قطع کنند.اعتضاد السلطنه واسطه شد که تنبیه اش نکنند و حقوق اش را بپردازند .امیر پرسید غیر از شاعری چه هنری دارد و گفتند فرانسه می داند.امیر کتابی در خصوص کشاورزی به او سپرد تا ترجمه کند تا در قبال آن دستمزد بگیرد.

.......
بازیگران کاخ سبز/ص177

۱۳۹۲ فروردین ۲۸, چهارشنبه

چرخ اگر وارو زند، دیگر گدائی مشکل است



امیر کبیر،پس از آنکه بقول کرمانی ها"زیر سرش برز شد"و"یقهء پیراهنش نو شد"و دم خود را به دم بزرگان گره زد"یعنی در همان سال اول تجدید فراش،همسر اولش "جان جانان"را طلاق داد.
امیر کبیر از همسر اولش یک پسر و سه دختر داشت و از عزه الدوله صاحب دو دختر شد.
 امیر یکسال قبل از واقعه فین،به شهر پدری خود" هزاوه" اراک سفر و قدری در خانه پدر می نشیند و قلیانی می کشد و مدتی به فکر  فرو رفته و بعد مراجعت می کند.
دکتر باستانی پاریزی می نویسند :گمان می کنم امیر بیاد شبی افتاده است که با جان جانان در همین خانه مراسم عقد را برگزار کرده و حالا:
بی جهت،خود را به خیل کج کلاهان دوختیم
چرخ  اگر  وارو زند، دیگر گدائی مشکل است
.....
باستانی پاریزی/بازیگران کاخ سبز/ص161