۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

ز آتش قرمز،چو آب ار بگذری،ای سبز بخت

دکتر محمد علی امینی نوه امین التجار یزدی-کرمانی پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه پاریس در بانک صادرات خیابان سوم اسفند به سمت معاونت انتخاب شد و پس از انقلاب در سمت خود ابقا شد و چون همسرش فرانسوی بود رئیس بانک صادرات ایران در خیابان شانزه لیزه شد. تز دکترایش درباره مجازات اعدام و حقوق بشر بود.
در سال 1364 ش وقتی استاد باستانی پاریزی بهمراه دکتر امینی از زیارت قبر ژنرال دوگل و قریه کلمبی له دوزاگلیز برمی گشتند از چراغ قرمزی عبور می کنند و با ماشینی شاخ به شاخ می شوند،استاد اشعار زیر را می سرایند که چنین است:
بیچاره کسی است آدمیزاد / خاکی که چو پف کنی برد باد
ای امینی،ای رئیس الصادرات مسلمین / ای تو قرمز پوش سبزی خوار قرمز سبز بین
سبزی انگشترت فیروزه ای از شادیاخ / اسکناست سرخی اش از انقلابات لنین
ز آتش قرمز،چو آب ار بگذری،ای سبز بخت / سال دیگر می شلی با همسر خود می شلین

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

یاد است مرا،ترا فراموش

در سال تحصیلی1326 -1327 ،مرحوم محمد زوار دبیر انشا ی ادبیاتمان بود.در بیست و هشتم آذر آن سال موضوعی که انتخاب شد درباره "یک خاطره خوش" بود.
دوست و همکلاسی مرحوم مهدی اخوان ثالث ،آقای محمد قهرمان می نویسند؛اخوان شعر زیر را بعنوان خاطره خوش سر کلاس خواند و مورد تحسین و تشویق دبیر و دانش آموزان قرار گرفت:
شب شد که دگر سهام اندوه / توفنده و جانگداز و هایل
بر جانم از آسمان ببارد / کارم بشود دوباره مشکل
آوخ که به زور غصه و غم / دیوانه شدم ز دستت ای دل
دیوانه که شاخ و دم ندارد...
یک روز پس از نهار خوردن / با یار به گوشه ای نشستیم
تفریح کنان،چنانکه رسم است / با هم،سر بوسه شرط بست
یم
تا شرط شود درست محکم / در دست هم استخوان شکستیم
وز کردهء خویش،هر دو خندان...
یار آمد و با من از سر لطف / خندید و نشست و دلبری کرد
با لهجهء گیلکی،برایم / تقلید تکلم دری کرد
اعماق دل مرا مسخر / با شیوهء سحر و سامری کرد
اقرار کنم که رفتم از دست...
یک چند گذشت و من به کنجی / خود را به خیال دل سپردم
یار آمد و استکان چایی / از دست گلش گرفته خوردم
یک مرتبه یار جست و خندید / فریاد کنان که آی بردم!
یاد است مرا،ترا فراموش...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

کجا می توان برد این درد را؟



چند سالی می شد که از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودم ولی کار درست و حسابی پیدا نکرده بودم.وقتی جامعه فارغ التحصیلان دانشجویان دانشگاه اعلام کرد؛ که این نوبت جلسه در مسجد جلیلی خیابان لاله زار تشکیل می شود بدلیل نزدیکی محل شرکت نمودم.
برخی دوستان که به مقامات رسیده بودند با ماشین های آن چنانی آمده بودند تا به دیگران فخر بفروشند.پس از نماز، حاج آقا قرائتی درباره تفسیر قران و اهمیت آن در دوران تهاجم فرهنگی غرب سخن گفتند.آنگاه بچه ها بطور دایره ای نشستند تا درمورد مسائل مختلف اظهار نظر کنند.مجری و گرداننده مراسم،جناب آقای کواکبیان بودند که در آنزمان در سمنان مجله ای را منتشر می کردند و تلاش زیادی برای ورود به عرصه سیاسی و ایضا" ورود به شورا ها را داشتند.
وقتی حرفها به قتل داریوش و پروانه فروهر رسید،آقای کواکبیان گفتند که ار منبع موثقی در دادگستری شنیده اند که حزب کردهای ترکیه این عمل را انجام داده است. در همان موقع من به همکلاسی کناریم آقای اشرف زاده گفتم،جناب کواکبیان هنوز سایرین را محرم نمی داند و...تا آنکه فردای آنروز روزنامه سلام آن نامه جنجال برانگیز را چاپ و منتشر کرد.
فریدون مشیری که اشعار رمانتیک اش زبانزد عام و خاص مردم است،در خصوص این حادثه سیاسی ،مرثیه ای برای آن شادروانان سرود:
یلی بود آن سرور ارجمند / نماد حماسه،ستون سهند
به بالا همانند سهراب گرد / ز پیکار می گفت و پا می فشرد
که باید برانداخت بیخ بدی / سراپا همه فرهء ایزدی
دلیری همه عمر ایران پرست / درفش گران قدر ایران به دست
چو کوهی گران بود در سنگرش / که در راه ایران چه ارزد سرش
دریغا دریغا دریغا دریغ / که اهریمنان بر کشیدند تیغ
به ماوای آن یل شبیخون زدند / به نامردمی دشنه در خون زدند
سحر در گشودند از آن قتلگاه / به خون غرقه دیدند خورشید وماه
مشبک تن از خنجر کین شده / تن همسرش دشنه آجین شده
کجا می توان برد این درد را / ستمکاری ناجوانمرد را
بگیر ای جوان جای سرو سهی / که سنگر نباید بماند تهی
درفش سرافراز را برفراز / که تا جاودان باد در اهتزاز