۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

کجا می توان برد این درد را؟



چند سالی می شد که از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودم ولی کار درست و حسابی پیدا نکرده بودم.وقتی جامعه فارغ التحصیلان دانشجویان دانشگاه اعلام کرد؛ که این نوبت جلسه در مسجد جلیلی خیابان لاله زار تشکیل می شود بدلیل نزدیکی محل شرکت نمودم.
برخی دوستان که به مقامات رسیده بودند با ماشین های آن چنانی آمده بودند تا به دیگران فخر بفروشند.پس از نماز، حاج آقا قرائتی درباره تفسیر قران و اهمیت آن در دوران تهاجم فرهنگی غرب سخن گفتند.آنگاه بچه ها بطور دایره ای نشستند تا درمورد مسائل مختلف اظهار نظر کنند.مجری و گرداننده مراسم،جناب آقای کواکبیان بودند که در آنزمان در سمنان مجله ای را منتشر می کردند و تلاش زیادی برای ورود به عرصه سیاسی و ایضا" ورود به شورا ها را داشتند.
وقتی حرفها به قتل داریوش و پروانه فروهر رسید،آقای کواکبیان گفتند که ار منبع موثقی در دادگستری شنیده اند که حزب کردهای ترکیه این عمل را انجام داده است. در همان موقع من به همکلاسی کناریم آقای اشرف زاده گفتم،جناب کواکبیان هنوز سایرین را محرم نمی داند و...تا آنکه فردای آنروز روزنامه سلام آن نامه جنجال برانگیز را چاپ و منتشر کرد.
فریدون مشیری که اشعار رمانتیک اش زبانزد عام و خاص مردم است،در خصوص این حادثه سیاسی ،مرثیه ای برای آن شادروانان سرود:
یلی بود آن سرور ارجمند / نماد حماسه،ستون سهند
به بالا همانند سهراب گرد / ز پیکار می گفت و پا می فشرد
که باید برانداخت بیخ بدی / سراپا همه فرهء ایزدی
دلیری همه عمر ایران پرست / درفش گران قدر ایران به دست
چو کوهی گران بود در سنگرش / که در راه ایران چه ارزد سرش
دریغا دریغا دریغا دریغ / که اهریمنان بر کشیدند تیغ
به ماوای آن یل شبیخون زدند / به نامردمی دشنه در خون زدند
سحر در گشودند از آن قتلگاه / به خون غرقه دیدند خورشید وماه
مشبک تن از خنجر کین شده / تن همسرش دشنه آجین شده
کجا می توان برد این درد را / ستمکاری ناجوانمرد را
بگیر ای جوان جای سرو سهی / که سنگر نباید بماند تهی
درفش سرافراز را برفراز / که تا جاودان باد در اهتزاز

هیچ نظری موجود نیست: