امام فخر رازی قصیده ای بنام بال مرصع با مطلع زیر گفته
است:
بال مرصع بسوخت،مرغ ملمع بدن /اشک زلیخا بریخت،یوسف گل
پیرهن
مولانا هلالی که به درد چشم مبتلا شده بود قصیده ای جهت
شفای چشمانش در پاسخ به قصیده فخر رازی سرود، که مرصعیه معروف است:
تخت مرصع گرفت شاه ملمع بدن /جیب مرقع درید شاهد گل پیرهن
ساغر سیمین شکست ساقی زرین قدح / پیکر پروانه سوخت شمع زمرد
لگن
آتش موسی نمود از کمر کوهسار / دامن گردون گرفت آه دل کوهکن
شمع فلک را نشاند شعشعه آفتاب / شعله در انجم فکند مشعلهء
انجمن
از خم طاق فلک شمع جهان تاب او / تیغ زبان تیز کرد گرم شد
اندر سخن
گفت فلک نیست این بلکه در ایوان عرش / چتر سعادت زدند بهر
حسین و حسن....
هر دو شه یک بساط،هر دو مه یک فلک / هر دو در یک صدف،هر دو
گل یک چمن
شیفتهء باغ آن،غنچه خضرا لباس /سوختهء داغ این،لالهء خونین
کفن
ای دو شفای قلوب،ای دو علاج صدور/ عرضه کنم بر شما درد دل
خویشتن
رفته فروغ بصر،برده چراغ نظر / کرده دلم را حزین گوشهء بیت
الحزن
چشم چراغ منید گر نظری افکنید / باز شود این چراغ در نظرم
شعله زن
سرفکنم خامه را در شکنم نامه را / ختم کنم بر دعا،مهر نهم
بر دهن
جان شما غرق نور،نور شما در حضور / تافته از ابر فیض سایه
به خار و سمن
......
باستانی پاریزی / بازیگران کاخ سبز/ص120
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر