۱۳۸۹ فروردین ۳, سه‌شنبه

خو کن به درد خویشتن،از آسمان مرنج

در یکی از شب های سرد زمستان سال 1337 به اتفاق جمعی از دوستان شاعر در منزل آقای عبدالصمد حقیقت شاعر مهمان بودیم.وقتی از درد و رنج روزگار و نامردی برخی دوستان با دوست کنار دستی ام مرحوم رنجی سخن گفتم و راز دلم را برایش باز کردم.
استاد مشفق کاشانی در ادامه خاطره خود می نویسند:
پس از مدتی هادی پیشرفت(رنجی) قطعهء زیر را که در همان مجلس سروده بود را برایم خواند و من آنرا یادداشت کردم:
مشفق درین دو روزهء هستی به کار خویش / با او بگو حدیث خود،از دوستان مرنج
فرسوده گر تن تو شد از نیش خار غم / با کس مگو حدیث دل،از رنج جان مرنج
زخم دل تو خوب که بی مرهم اوفتد /با درد خود بساز،ز زخم زبان مرنج
آنان که با تو دشمنی از کینه می کنند / زین دشمنان دوست نما،در جهان مرنج
در کارگاه طبع غزلساز،با غزل / راز و نیاز داشته،وز این و آن مرنج
از گفتهء خسود میندیش و شاد باش / دستانسرای خود شو و،از داستان مرنج
خصم تو،خصم دانش و فضل است،ای رفیق!/تو دوست باش با هنر از دشمنان مرنج
چون رنجی از زمانه امید وفا مدار
خو کن به درد خویشتن،از آسمان مرنج

هیچ نظری موجود نیست: