۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

وفاداری مرا لادا نشین کرد

سالها قبل ،وقتی استاد باستانی پاریزی از خانه دکتر محمد امین ریاحی برمی گشت، اتومبیلش روشن نشد و مجبور شد آن
را در همانجا بگذارد. استاد مشیری شعری درباره این جادثه سرود.استاد باستانی به شعر مشیری چنین پاسخ دادند:
مشیرا،مستشارا،اوستادا / فریدونا منوچهرا،قبادا
مشیری،ای که خواندی در همه عمر / نماز جمعهء خود را فرادا
دل پور فریدون قبادان / مبادا از جانب من بد، مبادا
توئی که شهرت نامت گذشته / زتنگ سرحه،تا پطر و گرادا
نباشی هیچ با یاران معادی / نسازی هیچ با مردم معادا
نهاد تست در صدق و سلامت / نهادی غیر ازین حقت ندادا
درین شهری که بیش از صد نهاد است / نهادم سر به پای این نهادا
تو در جمع ار نباشی،شعر تو هست / تو با مایی همیشه،اوستادا
***
وفاداری مرا لادا نشین کرد / چو قوم عاد در ذات العمادا
مگو لادا که دارد لای الا / ولی الله اش از مادر نزادا
مرا در چنگ این لادای بی پیر / فلک انداخت ،آن ام الفسادا
و کاد الفقر،گفتا،کان کفرا / قدیما کرده اند این اجتهادا
چه لادا؟ اصل و بن لادش ز بن سست / چه لادا؟اکثروا فیهاالفسادا
به مهد خاک افتاده است دائم / اسیر حکم و الارض مهادا
روم گر تا کرج،چون موشک سام / رسد پت و پت اش تا باغ دادا
***
الا ای باستانی،زیر این چرخ / ندا کم زن که شد حذف منادا
سخن بس کن،که با شعر مشیری / کلام تست بازارش کسادا
درین عصری که بر خوردند بسیار / میان با سوادا،بی سوادا
وی و گفتار صد قولا سدیدا" / تو و هیهات یک قول سدادا
نباید هر چه باشد گفتنی،گفت، / مبادا هر چه باداباد،بادا
بلی گفتم به لادا،گر چه لادا / بلا باشد،بلی،در این بلادا
اگر چه قافیه تنگ است و پیری / اتومبیلی است، خاص....

هیچ نظری موجود نیست: