۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

سالک راه رضا را،هر چه پیش اید،خوش آید!

حدود اوایل دهه چهل،در زمستانی سخت ،ناگهان هوای ولایت به سرم زد.هر چه اهل بیت گفتند:بیگاه است،هوا سرد است و... منصرف نشدم و به قول مشهدی ها ،حضرت طلب کرده بود.
از راه قدیم می رفتیم که بعد از دهنهء "زیدر"سیل مهیبی راه را بسته بود.راننده اتوبوس هر چه خواست به آب بزند،مسافران اجازه ندادند و خلاصه قدری برگشت و بعد از راهی میان بر و پر دست انداز خود را به جاده ای دیگر رساند و در آنجا نیز به گردنه گرد گردان رسیدیم که ماموران راهداری نگذاشتند بخاطر برف سنگین عبور کنیم.
درین جاده دوم چند فرسخی برگشتیم ،به قهوه خانه ای روبروی آبادی کوچکی و گاراژی در کنارش پیاده شدیم.ناگهان حریقی درگرفت و مردم با هر وسیله ای که داشتند در سه صف آب را دست به دست برای خاموشی آتش می بردند.بالاخره پس از مدتی حریق را خواباندیم،و درین هول و حیص و بیص پشت دست راست من هم سوخت و ظرف پلاستیکی از شاگرد قهوه چی گرفتم و پر برفاب کردم تا سوزش آن کمتر شود.
مرحوم اخوان ثالث در ادامه خاطره خود می نویسد در آن لحظات این تک بیت را سرودم:
در ره طوسم،چه باک ار سیل و برف و آتش آید
سالک راه رضا را،هر چه پیش اید،خوش آید!

هیچ نظری موجود نیست: