وقتی سلطان شاه بن ایل ارسلان بعد از پدر ادعای سلطنت کرد،برادرش تکش قبول نکردوحاضر نشد که سلطنت برادر را بپذیرد.سلطان شاه که ظبع شعر و شاعری داشت
رباعی زیر را برای برادر فرستاد:
هر گه که سمند عزم من پویه کند / دشمن ز نهیب تیغ من مویه کند
این جا به رسول و نامه بر ناید کار / شمشیر دو رویه،کار یک رویه کند
پسر تکش بنام ملکشاه،رباعی زیر را در جواب عمو یش فرستاد:
صد گنج ترا،خنجر بران،ما را / کاشانه ترا،مرکب میدان،ما را
خواهی کمه خصومت از میان برخیزد / خوارزم ترا،ملک خراسان،ما را
سلطان شاه این تقسیم را نپذیرفت و با ارسال رباعی زیر پاسخ برادرزاده اش را داد:
ای جان عم،این غم ره سودا گیرد / این قصه نه در شما نه در ما گیرد
تا قبضه شمشیر که پالاید خون؟ / تا آتش اقبال که بالا گیرد؟
سرانجام جنگ میان دو برادر درگرفت و تکش به کمک پادشاه قراختای به تخت
سلطنت نشست. ودر روز تاجگذاری رشید وطواط شعر زیر را سرود:
جدت ورق زمانه از ظلم بشست / عدل پدرت شکستها کرد درست
رباعی زیر را برای برادر فرستاد:
هر گه که سمند عزم من پویه کند / دشمن ز نهیب تیغ من مویه کند
این جا به رسول و نامه بر ناید کار / شمشیر دو رویه،کار یک رویه کند
پسر تکش بنام ملکشاه،رباعی زیر را در جواب عمو یش فرستاد:
صد گنج ترا،خنجر بران،ما را / کاشانه ترا،مرکب میدان،ما را
خواهی کمه خصومت از میان برخیزد / خوارزم ترا،ملک خراسان،ما را
سلطان شاه این تقسیم را نپذیرفت و با ارسال رباعی زیر پاسخ برادرزاده اش را داد:
ای جان عم،این غم ره سودا گیرد / این قصه نه در شما نه در ما گیرد
تا قبضه شمشیر که پالاید خون؟ / تا آتش اقبال که بالا گیرد؟
سرانجام جنگ میان دو برادر درگرفت و تکش به کمک پادشاه قراختای به تخت
سلطنت نشست. ودر روز تاجگذاری رشید وطواط شعر زیر را سرود:
جدت ورق زمانه از ظلم بشست / عدل پدرت شکستها کرد درست
ای برتو قبای سلطنت آمده چست / هان تا چه کنی که نوبت دولت تست؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر