نسیم صبا بغداد بعد خرابها
مستعصم بالله در 14 صفر 656ه بدست لشکریان هولاکوخان مغول کشته شد.سعدی در قصیده ای تحت عنوان"...حبست بجفنی المدامع لا تجری..." می گوید:
نسیم صبا بغداد بعد خرابها / تمنیت لو کانت تمر علی قبری
بکت جدر المستنصریه ندبه / علی العلماء الراسخین ذوی الحجر
شیخ که روزگاران جوانی خود را در نظامیه بغداد گذرانده است ،از مغولهای کوتاه قد و خراسانیهای همراه آنها چنین سخن می گوید:
ضفادع حول الماء تلعب فرحه / اصبر علی هذا و یونس فی القعر
(قورباغه های اطراف دجله به رقص آمده اند،چگونه من می می توانم صبور باشم،درحالیکه یونس را در قعر آب می بینم؟)
و سپس درباره خلیفه می سراید:
ایذکر فی اعلی المنابر خطبه / و مستعصم بالله لم یک فی الذکر
ایا احمد المعصوم لست بخاسر / و روحک فی الفردوس عسر مع الیسر
سعدی در قصیده دیگری در رثاء خلیفه چهل و شش ساله عباسی می سراید:
نازنیان حرم را خون خلق بی دریغ / زآستان بگذشت و ما را خون چشم از آستین
خون فرزندان عم مصطفی شد ریخته / هم بر آن خانی که سلطانان نهادندی جبین
سعدی احتمالا" این شعر را در بغداد و در مرثیه کشته شدگان گفته است ولی بعد از آنکه مجبور به مهاجرت می شود و خود را به شیراز رسانده است. برای توجیه رفتار خود و جلوگیری از خشم ابوبکر سعد که نوه اش محمد شاه در واقعه جنگ بغداد همراه مغولان بوده است. در آخر ین بیت قصیده می گوید:
خسرو صاحب قران،غوث زمان،بوبکر سعد/آنکه اخلاقش پسندیده است و اوصافش گزین
مستعصم بالله در 14 صفر 656ه بدست لشکریان هولاکوخان مغول کشته شد.سعدی در قصیده ای تحت عنوان"...حبست بجفنی المدامع لا تجری..." می گوید:
نسیم صبا بغداد بعد خرابها / تمنیت لو کانت تمر علی قبری
بکت جدر المستنصریه ندبه / علی العلماء الراسخین ذوی الحجر
شیخ که روزگاران جوانی خود را در نظامیه بغداد گذرانده است ،از مغولهای کوتاه قد و خراسانیهای همراه آنها چنین سخن می گوید:
ضفادع حول الماء تلعب فرحه / اصبر علی هذا و یونس فی القعر
(قورباغه های اطراف دجله به رقص آمده اند،چگونه من می می توانم صبور باشم،درحالیکه یونس را در قعر آب می بینم؟)
و سپس درباره خلیفه می سراید:
ایذکر فی اعلی المنابر خطبه / و مستعصم بالله لم یک فی الذکر
ایا احمد المعصوم لست بخاسر / و روحک فی الفردوس عسر مع الیسر
سعدی در قصیده دیگری در رثاء خلیفه چهل و شش ساله عباسی می سراید:
نازنیان حرم را خون خلق بی دریغ / زآستان بگذشت و ما را خون چشم از آستین
خون فرزندان عم مصطفی شد ریخته / هم بر آن خانی که سلطانان نهادندی جبین
سعدی احتمالا" این شعر را در بغداد و در مرثیه کشته شدگان گفته است ولی بعد از آنکه مجبور به مهاجرت می شود و خود را به شیراز رسانده است. برای توجیه رفتار خود و جلوگیری از خشم ابوبکر سعد که نوه اش محمد شاه در واقعه جنگ بغداد همراه مغولان بوده است. در آخر ین بیت قصیده می گوید:
خسرو صاحب قران،غوث زمان،بوبکر سعد/آنکه اخلاقش پسندیده است و اوصافش گزین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر