۱۳۹۲ فروردین ۲۴, شنبه

عجب مدار که تنهای روزگار شدیم



یکبار از سوئیس به مونیخ برای شرکت در کنگره باستانشی بهمراه ایرح افشار،دکتر اقتداری و دکتر زریاب خویی  با یک اتومبیل کرایه حرکت کردیم.ایرج مثل هر یزدی معتقد بود که اگر روزی ده پانزده ساعت  راه نرویم ضرر خواهیم کرد.پس تمام اروپای آلپی را زیر پا می گذاشتیم تا به مونیخ رسیدیم.همانند ظهیر فاریابی که:
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد
هزار  دولت  بیدار  را  به  خواب  گرفت
ایرج اافشار اکثر در شهرها توقف نمی کرد و غروب به هر دهی می رسیدیم توقف می کرد تا یک اتاق در خانه روستایی اجاره  کنیم و بهمین خاطر از بزرگراه و اتوبان هم عبور نمی کرد و اصرار داشت که از راه های کوهستانی و از میان دهات اروپا بگذریم؛
عجب  مدار  که  تنهای  روزگار   شدیم
نمی رویم ز راهی که کاروان رفته است
...
باستانی پاریزی/بازیگران کاخ سبز/ص128

هیچ نظری موجود نیست: