۱۳۹۲ فروردین ۲۵, یکشنبه

افسانه نیک شو،نه افسانه بد



وقتی سقف چهار سوق بزرگ را در کاشان می ساختند،درویشی از پایین می رفته که تیشه از دست بنا می افتد.بنا به درویش رهگذر می گوید:فقیر تیشه را بینداز بالا.
درویش خم شد و تیشه را به بالا می اندارد .نگاه که می کند می بیند که تیشه طلا شده !فورا" به درویش می گوید: دامنت را بگیر.و شروع می کند گچ هایی که به سقف زده است را می تراشد و تکه تکه به دامن فقیر می ریزد.درویش میبیند گچ هایی که بدامنش ریخته،همه شمش های طلاست!پس همدیگر را شناخته و در آغوش می کشند
گر عمر تو باشد به جهان تا سیصد / افسانه شمر زیستن بی مر خود
باری چو فسانه می شوی ای بخرد / افسانه نیک شو،نه افسانه بد
....
باستانی پاریزی/کاسه گوزهء تمدن/ص175

هیچ نظری موجود نیست: