۱۳۹۲ فروردین ۲۳, جمعه

آوازه گرم لای لایت



پدرم به جای مدرسه مرا به چاپخانه "تابان" در خیابان ناصر خسرو  فرستاد.من هم مخالفتی نداشتم،چون می توانستم زودتر از همه آدم ها ،عکس های مجله ها یی را که در آنجا چاپ می شد تماشا کنم یا شکسته بسته نوشته هایشان را بخوانم.
تاثیر موسیقی مادر یا گوش سپردن به حال و هوای شاهنامه خوانی های دور کرسی  بود که با نوعی وزن آشنا شدم.
استاد محمد علی بهمنی در خصوص سرودن اولین شعرش چنین می نویسند:
 مکتب خانه مادرم که زن آگاه و تا حدودی آشنا به دو زبان عربی و فرانسه بود،بوسیله پدر خشن و متعصب بسته شده بود.و بهمین دلیل که ظلمی بر استعدادش رفته بود،اولین شعر قابل چاپم برای او بود:
ای واژه بکر جاودانه / ای شعر موشح زمانه
ای چشمه سینه جوش الهام / ای حس لطیف شاعرانه
ای مطلع و مقطع غزل ها / ای لطف و ترنم ترانه
***
شب ها که ز دیده خواب گیرد/ شعرم به سروده یی شبانه
بینم که نشسته ای تو بیدار/ بر بستر طفل پر بهانه
آوازه گرم لای لایت / افکنده طنین عارفانه
شاعر نه منم! تویی که باشد / شعرت همه شور مادرانه
احساس تو را کسی ندارد / از توست مرا هم این نشانه
.....
خلوت انس/جلدسوم/به اهتمام مشفق کاشانی و رضا اسماعیلی/ص132-134

هیچ نظری موجود نیست: