وقتی در زمستان سال 1384 ،برخی از متعصبین بمبی را در حرمین عسکریین
(ع)منفجر نمودند. استاد جلال رفیع شعر زیر را به آستان مقدس ائمه بزرگوار سامرا تقدیم کردند و از خدا شفای پدرشان و کلیه بیماران را خواستار شدند:
شمشیر نهروان روان باز جان گرفت / گلدسته های شهر دعا را نشان گرفت
در کاسه مطهر سرهای خونچکان / بار دگر وضو به می ارغوان گرفت
قرآن به بام نیزه برآمد مسیح وار / یا بر صلیب نیزه مسیحا مکان گرفت
بر گنبد بهشت ز دوزخ شرر فتاد / ناگه جرقه های جنون در جنان گرفت
فصل بهار اهل حرم شد بهار فصل / ای باغ خنده کن که دل باغبان گرفت
یک اربعین شراب غمم در سبو بریخت / سنگی که دست فاجعه اندر کمان گرفت
در قلب سامرا شرر افکند سامری / رگبار فتنه از کف دشمن امان گرفت
آن گنبدی که تاول داغ شهادت است / با بمب بغض رنگ خضاب خزان گرفت
محراب سر بریدهء ابرو شکافته / از کربلا و کوفه مگر آرمان گرفت
تیغ ستم به خون گلو تیز می شود / این تیغ،از گلوی ستمکش توان گرفت
در گنبدی که بقعهء باغ کرامت است / این بوم شوم باز چسان آشیان گرفت
صیاد عهد ضامن آهو مگر شکست / کاین تیر جای در جگر آهوان گرفت
محراب را به بوسهء خونرنگ سر شکافت / وز فرق عشق و عقل،لب خونچکان گرفت
از عشق پرس،راز دل گنبد حرم / رازی که عقل را گره اندر زبان گرفت
دست ملک،پیالهء سرریز سر به زیر / رو بر زمین زمیکدهء آسمان گرفت
پر کن پیاله را زمی کوثر ضریح / جام خام را خم می در میان گرفت
گنبد فرو نشست و غم دل فرو شکست / گلدسته نیز لحن عزا در اذان گرفت
با ترکش گلوله،گل گنبدش شکفت / آن بقعه یی که رقعه ز فردوسیان گرفت
اینجا گل و گلوله هماغوش می شوند / گل از گلوله بوسه در این بوستان گرفت
گنبد شکافت؟نی،گل گنبد شکفت و گفت:/ دست قضا دوباره گل از گلستان گرفت
این صبح شوم گر نفس از نهروان گرفت / اما به شامگاه ز صفین نشان گرفت
تا گنبد حرم گل سرخ محمدی ست / دیگر چه غم که از سر ما سایبان گرفت
(ع)منفجر نمودند. استاد جلال رفیع شعر زیر را به آستان مقدس ائمه بزرگوار سامرا تقدیم کردند و از خدا شفای پدرشان و کلیه بیماران را خواستار شدند:
شمشیر نهروان روان باز جان گرفت / گلدسته های شهر دعا را نشان گرفت
در کاسه مطهر سرهای خونچکان / بار دگر وضو به می ارغوان گرفت
قرآن به بام نیزه برآمد مسیح وار / یا بر صلیب نیزه مسیحا مکان گرفت
بر گنبد بهشت ز دوزخ شرر فتاد / ناگه جرقه های جنون در جنان گرفت
فصل بهار اهل حرم شد بهار فصل / ای باغ خنده کن که دل باغبان گرفت
یک اربعین شراب غمم در سبو بریخت / سنگی که دست فاجعه اندر کمان گرفت
در قلب سامرا شرر افکند سامری / رگبار فتنه از کف دشمن امان گرفت
آن گنبدی که تاول داغ شهادت است / با بمب بغض رنگ خضاب خزان گرفت
محراب سر بریدهء ابرو شکافته / از کربلا و کوفه مگر آرمان گرفت
تیغ ستم به خون گلو تیز می شود / این تیغ،از گلوی ستمکش توان گرفت
در گنبدی که بقعهء باغ کرامت است / این بوم شوم باز چسان آشیان گرفت
صیاد عهد ضامن آهو مگر شکست / کاین تیر جای در جگر آهوان گرفت
محراب را به بوسهء خونرنگ سر شکافت / وز فرق عشق و عقل،لب خونچکان گرفت
از عشق پرس،راز دل گنبد حرم / رازی که عقل را گره اندر زبان گرفت
دست ملک،پیالهء سرریز سر به زیر / رو بر زمین زمیکدهء آسمان گرفت
پر کن پیاله را زمی کوثر ضریح / جام خام را خم می در میان گرفت
گنبد فرو نشست و غم دل فرو شکست / گلدسته نیز لحن عزا در اذان گرفت
با ترکش گلوله،گل گنبدش شکفت / آن بقعه یی که رقعه ز فردوسیان گرفت
اینجا گل و گلوله هماغوش می شوند / گل از گلوله بوسه در این بوستان گرفت
گنبد شکافت؟نی،گل گنبد شکفت و گفت:/ دست قضا دوباره گل از گلستان گرفت
این صبح شوم گر نفس از نهروان گرفت / اما به شامگاه ز صفین نشان گرفت
تا گنبد حرم گل سرخ محمدی ست / دیگر چه غم که از سر ما سایبان گرفت
در حیرتم که تیغ عدو جلوه و جلال / از این بلند بام رفیع آستان گرفت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر