زمانی دکتر محمد مصدق در ماه رمضان پشت تریبون مجلس قرار گرفت وچون سخنرانی اش طولانی شد درخواست یک لیوان آب کرد ،که ناگهان مجلس سخنرانی بهم خورد و نمایندگان شروع به خندیدن کردند . فردای آنروز رهی معیری شعر زیر را می سراید و در مطبوعات منتشر می شود:
دکتر پی آب تا دهانش وا شد / از سیل ستیزه جلسه طوفان زا شد
القصه میان جمعی از مجلسیان / ناگه سر آب آتشی بر پا شد
دکتر پی آب تا دهانش وا شد / از سیل ستیزه جلسه طوفان زا شد
القصه میان جمعی از مجلسیان / ناگه سر آب آتشی بر پا شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر