فریدون مشیری در سال 1305 در تهران بدنیا آمد.دوران ابتدایی و متوسطه را در مشهد وتهران به انجام رسانید و مدتی هم در رشتهء ادبیات فارسی در دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد.سپس در وزارت پست و تلگراف و تلفن مشغول کار شد.
مشيري سرودن شعر را از نوجواني و تقريباً از پانزده سالگي شروع كرد. سرودههاي نوجواني او تحت تاثير شاهنامهخوانيهاي پدرش شکل گرفته كه از آن جمله، اين شعر مربوط به پانزده سالگي اوست :
مشيري سرودن شعر را از نوجواني و تقريباً از پانزده سالگي شروع كرد. سرودههاي نوجواني او تحت تاثير شاهنامهخوانيهاي پدرش شکل گرفته كه از آن جمله، اين شعر مربوط به پانزده سالگي اوست :
چرا كشور ما شده زيردست
چرا رشته ملك از هم گسست
چرا هر كه آيد ز بيگانگان
پي قتل ايران ببندد ميان
چرا جان ايرانيان شد عزيز
چرا بر ندارد كسي تيغ تيز
برانيد دشمن ز ايران زمين
كه دنيا بود حلقه، ايران نگين
چو از خاتمي اين نگين كم شود
همه ديدهها پر ز شبنم شود
انگيزه سرودن اين شعر واقعه شهريور ۱۳۲۰ بوده است. اولين مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگي با مقدمه محمدحسين شهريار و علي دشتي به چاپ رسيد.
از هیجده سالگی اشعارش زینت بخش مطبوعات کشورمان شد. کتابهای تشنهء توفان ،گناه دریا،نایافته،ابر، ابر و کوچه،،بهار را باور کن،از خاموشی،دیار آشتی، آه باران از سال 1334 تا به امروز منتشر شده است .
سرانجام در سوم آبان ماه 1379 در سن 74 سالگی در قطعهء هنرمندان بهشت زهرا در کنار سایر دوستان و همفکرانش به خواب ابدی رفت. بر سنگ مزارش نوشته شده است:
سفر تن را تا خاک تماشا کردی
سفر جان را از خاک به افلاک ببین
گر مرا می جویی
سبزه ها را دریاب!
با درختان بنشین!
از هیجده سالگی اشعارش زینت بخش مطبوعات کشورمان شد. کتابهای تشنهء توفان ،گناه دریا،نایافته،ابر، ابر و کوچه،،بهار را باور کن،از خاموشی،دیار آشتی، آه باران از سال 1334 تا به امروز منتشر شده است .
سرانجام در سوم آبان ماه 1379 در سن 74 سالگی در قطعهء هنرمندان بهشت زهرا در کنار سایر دوستان و همفکرانش به خواب ابدی رفت. بر سنگ مزارش نوشته شده است:
سفر تن را تا خاک تماشا کردی
سفر جان را از خاک به افلاک ببین
گر مرا می جویی
سبزه ها را دریاب!
با درختان بنشین!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر