سالها قبل یکی از همسایه هایمان به حیله ای برای پسرش که دچار بیماری بود،دختر معصومی را عقد کرد و مدتی بعد نیز عروس جوان را طلاق داد.همه از کردارش ناراحت و افسرده شدند. تا آنکه دخترش نیز به همان بیماری پسرش مبتلا شد و داماد تقاضای طلاق کرد و کمی بعد از او جدا شد.مادرم می گفت: از هر دست که بدهیم ،از همان دست پس می گیریم و به قول حافظ:
یک دو روزی پیش و پس شد ورنه از جور سپهر
بر سکندر نیز بگذشت آنچه بر دارا گذشت
یک دو روزی پیش و پس شد ورنه از جور سپهر
بر سکندر نیز بگذشت آنچه بر دارا گذشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر