۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه

هر چه شعر گل کنم،گوشهء جمال تو!

"سلمان ،عاشق سید بود و سید،عاشق قیصر و قیصر،شیفته سلمان"واین سه یار کاریزماتیک شعر انقلاب 57 چه زود کاروان ادب ما را تنها گذاشتند و به سمت معبود شتافتند.
آنها چنان در هم پیوند خورده بودند که سالها پس از رفتن سلمان باز هم عشقشان به یکدیگر خواندنی است.
در سال 68 قیصر امین پور، جایزهء ادبی نیما یوشیج(مرغ آمین) را به همراه همیشگی اش،سید حسن حسینی تقدیم کرد و مدتی بعد در بهاری که سید هم به سلمان پیوست،قیصر در شعر"حدیث متواتر باران" چنین یاد سید را گرامی می دارد:سنگ ناله می کند:رود رود بی قرار / کوه گریه می کند:آبشار،آبشار!
آه سرد می کشد،باد،باد داغدار / خاک می زند به سر آسمان سوگوار
سرو از کمر خمید،لاله واژگون دمید/ برگ و بار ریخت،سبز سبز در بهار
ذره ذره آب شد،التهاب آفتاب / غرق پیچ و تاب شد،جست و جوی جویبار
بر لبش ترانه،آب،از گدازه های درد / در دلش غمی مذاب،صخره صخره،کوهوار
از سلالهء سحاب،از تبار آفتاب / آتش زبان او،ذوالفقار آبدار
باورم نمی شود،کی کسی شنیده است: / زیر خاک گم شوند،قله های استوار؟
بی تو گر دمی زنم،هر دمی هزار غم! / روی شانهء دلم،هر غمی هزار بار!
هر چه شعر گل کنم،گوشهء جمال تو! / هر چه نثر بشکفم،پیش پای تو نثار!

هیچ نظری موجود نیست: