۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

رفت و دردا که به صد درد دوا بود جلال

جلال الدین سادات آل احمد،در محله سید نصر الدین تهران در سال 1302 بدنیا آمد.او از جمله نویسندگان صاحب سبکی شد که همواره به حقیقت می اندیشید و از مصلحت اندیشی می گریخت. در اواخر عمرش به کلبه ای در میان جنگلهای اسالم کوچ کرد.(یا تبعید شد)
سر انجام در غروب هفدهم شهریور سال 1348 روح بی تاب اش آرام گرفت و در مقبره مرحوم آیت الله فیروزآبادی به خاک سپرده شد.
اخوان ثالث از دوستان نزدیک جلال،در رثای آن روشنفکر بی بدیل شعر زیر را سرود:
از صف ما چه سری رفت و گرامی گهری / ای دریغا!چه بگویم که چه ها بود جلال
ریشهء خون و گل گوشت رها کن،که تمام / عصب شعله ور و عاصی ما بود جلال
همه تن او رگ غیرت،همه خون خشم و خروش / همه جان شور و شرر ،نور و نوا بود جلال
استخوان قرص تنی،پیکرهء جهد و جهاد / تن بهل؛کز جنم و جان جدا بود جلال
دل ما بود و در آن درد و دلیری ضربان / سینه اش خانقه سر و صفا بود جلال
هم زبان دل ما،هم ضربان دل ما / تپش و تابش آتشکده ها بود جلال
هر خط او خطری،هر قدمش اقدامی / هر نگه نایرهء نور و ذکا بود جلال
پیشگامان خطر،گاه خطا نیز کنند / گرچه گویند که معصوم نیا بود جلال
دم عصمت نزد،اما قدم عبرت زد / جای کتمان پی جبران خطا بود جلال
قلمش پیک خطر پویه،که بر لوح سکوت / تازه صد سینه سخن،،بلکه صلا بود جلال
چه یلی از صف ما،بی بدلی از کف ما / رفت و دردا که به صد درد دوا بود جلال
گر چه می رفت از اولاد پیمبر به شمار / من بر آنم که ز ابنای خدا بود جلال
گر چه در خانه و بر بستر خود رفت به خواب / شک ندارم که یکی از شهدا بود جلال

هیچ نظری موجود نیست: