۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

حباب آب سواریم و باد در سر ماست

ایستادگی مردم کرمان در برابر اتابکان فارس،اتابکان یزد،اتابکان خراسان،خوارزمشاهیان،حکام مغول و بالاخره محمود افغان! خواندنی است.وقتی محمود افغان مسجد و قلعه کرمان را محاصره کرد،از مردم محاصره شده خواست تا نمایندگان کمپانی های هند خاوری هلند وانگلیس واسباب و اثاث رستم محمد خان سعدلو را به او تحویل دهندتا کاری با مردم کرمان نداشته باشد. محمود خان فکر می کرد نمایندگان دو کمپانی بیست هزار تومان در اختیار دارند.ولی مردم حاضر شدند که قحطی ومحاصره در فصل زمستان را بپذیرند و تعداد زیادی از این فقر و فاقه تلف بشوند بطوریکه از کل سی هزار خانوار مردم شهر،کمتر از ده درصد آن بر جای ماندند و بقیه مردند یا فرار کردندیا به اسارت افتادند و از پنجاه هزار نفری که به قلعه پناهنده شده بودند،تنها سه هزار نفر زنده ماندند تا پیشنهاد صلح محمود را بپذبرند .
استاد پاریزی پس از بیان مطلب فوق به این شعر جناب قدمعلی سرامی اشاره می کنند که:
حباب آب سواریم و باد در سر ماست
نه پولک تن دریا،نه چشم طوفانیم

هیچ نظری موجود نیست: