۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

عاقبت هر چه کشته ای دروی

دیروز وقتی پدر دوستم-محمود- را در اتوبوس دیدم،احوال پسرش را جویا شدم. پیر مرد بد جوری دمق بود.وقتی شروع کرد
داستان مقیم شدن تنها پسرش در کانادا را تعریف کند ،ابتدا بیاد فیلم کوچ پرستوها افتادم و خواستم داستان فیلم را برایش بازگو کنم ولی دیدم نمک به زخمش می پاشم. بعد که از هم جدا شدیم، نامه دکتر مهدی حمیدی استاد دانشگاه تهران که در 12 اسفند 1344 به دخترش در امریکا نوشته است افتادم:
نازنین،ای سپیدی روزم / واپسین شادی شب افروزم
ای ز یک لحظه اشتباه پدر / چون پدر غرق در گناه پدر
بی گنه تفته ز آتش هستی / داده کفاره ء دمی مستی
از که نالم که دشمن تو منم / اهرمن کیست؟ من خود اهرمنم
من تو را میل کاستن دادم / هستی و درد خواستن دادم
از حریم نهانیت کندم / در ضمیر جهانت افکندم
ای به غم پیرهن دریدهء من / مرغ از آشیان پریدهء من
تو ندانی و هیچ فرزندی / هجر فرزند دیدهء چندی
گر به فرمان روی و گر نروی / عاقبت هر چه کشته ای دروی
آگهم کن که چیست درمانت
گر قلم می رود به فرمانت



هیچ نظری موجود نیست: