۱۳۹۱ مهر ۲۹, شنبه

سودای عاشقی و بلای معلمیی

دکتر هوشنگ نهاوندی که در دولت های هویدا و شریف امامی وزیر و رئیس دفتر فرح بود،در اواخر حکومت پهلوی توسط شاهپور بختیار در پادگان جمشیدیه به زندان افتاد و هم بند هویدا،نصیری و ولیان شد.وقتی در روزهای بهمن ماه 1357 مردم به زندان ها حمله بردند و زندانیان را آزاد نمودند،نهاوندی نیز توانست آزاد شود.

نهاوندی می گوید:وقتی مردم به پادگان جمشیدیه حمله کردند،یک صدا اسم نصیری رئیس سابق ساواک را به زبان می راندند،من که از زندان خارج شده بودم خود را در گوشه ای پنهان کرده بودم که توسط یکی از جوانان پس گردنی محکمی خورده و سپس به دوستان خود گفت:مجازات این مرد با من ،تا انتقام زندان رفتن خود را از او بگیرم.دست مرا گرفت و با توهین و ناسزا از در پادگان خارج کرد و به خانه خود برد وگفت:استاد از اینجا دیگر با خود شماست.مدتی در این خانه و آن خانه مخفی بودم تا اینکه،بعد از گذاشتن ریش و عینک،به کردستان گریخته و از آنجا از ایران خارج شدم.
وقتی سرگذشت دکتر نهاوندی را (در کتاب بازیگران کاخ سبز ص58)می خواندم،یاد دانش آموزانی افتادم که بدون منت همراهی ام کردند.مخصوصا" وقتی سرباز شدم وقرار بود که زودتر از پادگان خارج شوم تا بسر کلاس روم.شاگردی که در قسمت دژبان پادگان خدمت می کرد مرا در آمدن و خروج با لباس شخصی کمک می کرد تا براحتی از درب پادگان خارج شوم و بقول دکتر مهدی حمیدی:

دو چیز بود آنکه مرا پیر کرد و کشت

سودای عاشقی و بلای معلمیی

هیچ نظری موجود نیست: