۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه

گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن

نمی دانم جند ساعت از شب گذشته بود و چه مدتی خوابیده بودم که صدایی بیدارم کرد.چراغ بلند پایه همچنان روشن بود.در عالم خواب وبیداری با چشمانی نیمه بسته پدرم را دیدم که از رختخواب بیرون آمده بر پا خاسته بود و همانطور عینک بچشم کتاب حافظ را مطالعه می کرد و در میان اطاق می رقصید و ابیات را با صدای بلند می خواند.
پدرم نیز مانند پسر ناخلفش شعر را دوست می داشت ولی شعر نمی گفت.دوازده سالی بیش نداشتم که برای حفظ هر غزل حافظ،یک فران می گرفتم.
مرحوم استاد محمد علی جمالزاده(ره) در ادامه خاطره خود از پدر می نویسد:
معنی ابیات را هم درست نمی فهمیدم و حتی گاهی هیچ نمی فهمیدم ولی بتشویق پدر از حفظ می کردم و پاداش را مرتبا" دریافت می داشتم . خوب در خاطرم هست که چون غزل"بلبل و برگ گل" را درست پس دادم ،مخصوصا" این دو بیت را که خواندم :

گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانهء خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقهء زنار داشت

بسیار حظ کرد و یک قران اضافه هم داد و سپس داستان شیخ صنعان را بتفصیل برایم حکایت کرد.
.....
سید محمد علی جمالزاده/مقاله رواج بازار شعر و شاعری/ارمغان/ش7/مهر1351/ص474

هیچ نظری موجود نیست: