۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

ازشعرم خلقی به هم انگیخته ام

مهدخت معین درباره پدرش دکتر معین می نویسد:پدر درباره شعر نو معتقد بود که شعر نو یک پدیدهء بسیار با ارزش است و نیما را به حق می توان پدر شعر نو محسوب داشت.افسانه نیما را بسیار دوست می داشت و در لحظات بسیار معدودی که فراغت می یافت،اغلب می شنیدم که برخی از ابیات نیما را از حفظ می خواند.


بخاطر دارم شبی عکسی را در روزنامه به من نشان داد و گفت:این نیما یوشیج ،پدر شعر نو است.افسوس نیما در گذشته و من او را ندیده ام.گویا شب بعد بود که وصیت نامه نیما در روزنامه درج شد و افسوس پدرم را دو چندان کرد.وقتی خواهر نیما یوشیج وصیت نامه برادرش را به پدرم داد،او فقط گفت:چرا قبلا"با من صحبت نکرد،من که از شعر چیزی نمی دانم.

دکتر معین می گفت:او میراثش را برای من گذاشت که بدرستی رعایت امانت کردن در آن میسر نیست،زیرا او هرچه می نوشت با مداد و بر پشت پاکت های سیگار یا تکه کاغذهای کوچک که ساییده و کلمات نامفهوم و ناخوانا می ماند بود.

دکترمعین در مقدمه افسانه و رباعیات نیما می نویسد:

اگر نه وصیت کتبی آن بزرگوار بود در اقدام به این مهم جسارت نمی ورزید...نگارنده به یاری جلال آحمد و جنتی عطایی (وصیت نیما)و پرویز داریوش،دوستان و یاران آن مرحوم آثار وی را تدوین و منتشرخواهد کرد.

در این دفتر نخست"افسانه" و سپس 261 رباعی و در دفاتر بعدی هر یک منظومه ای و آثار پراکنده او را در بر خواهد داشت منتشر خواهد کرد،تا داوری منتفدان را درباره شاعری که براستی خود در این رباعی گفته آسان سازد:

ازشعرم خلقی به هم انگیخته ام / خوب و بدشان به هم در آمیخته ام

خود گوشه گرفته ام تماشا را،کاب/ در خوابگه مورچگان ریخته ام

.......

اطلاعات/ضمیمه فرهنگی/شماره25433 _26/7/91-ص4

هیچ نظری موجود نیست: