زیب النساء در جوانی به یکی از شاهزادگان پدر بنام عاقل خان دل باخت. روزی مطلع زیر را برای عاقل خان فرستاد:
گر چه من لیلی اساسم دل چو مجنون در نواست
سر بصحرا می زنم لیکن حیا زنجیر پاست
عاقل خان در پاسخ نوشت:
عشق تا خام است باشد بستهء زنجیر شرم
پخته مغزان جنون را کی حیا زنجیر پاست؟
زیب النساء که در شعر مخفی تخلص می کرد نوشت:
پاکبازان محبت را بود دایم حیا
چون تو مرغ بی حیا را کی حیا زنجیر پاست؟
.....
مجله سخن/دوره24/شماره 10و11/دی وبهمن 1354
گر چه من لیلی اساسم دل چو مجنون در نواست
سر بصحرا می زنم لیکن حیا زنجیر پاست
عاقل خان در پاسخ نوشت:
عشق تا خام است باشد بستهء زنجیر شرم
پخته مغزان جنون را کی حیا زنجیر پاست؟
زیب النساء که در شعر مخفی تخلص می کرد نوشت:
پاکبازان محبت را بود دایم حیا
چون تو مرغ بی حیا را کی حیا زنجیر پاست؟
.....
مجله سخن/دوره24/شماره 10و11/دی وبهمن 1354
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر