۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

سخن چو حد امیر است،کودک شعرم

استاد امیری فیروز کوهی روزی به کتابخانه خیام آمد و به من گفت:شنیده ام ترانه سرائی می کنی.چند نمونه از ترانه هایت را برایم بخوان!من با شرم وحیا،ترانه "می زده" را بر روی کاغذ نوشتم و به دستشان دادم.مدتی استاد آنرا مطالعه کرد و سپس گفتند:مثل اینکه کلمات به گوشم آشناست و اشعارت بوی سبک عراقی را می دند.
مرحوم بیژن ترقی در ادامه می نویسند:سالها از محضر استاد فیروزکوهی بهره ها بردم و برای تشکر از راهنمائی های ایشان شعر زیر را سرودم:
به هر زمان که سخن دامن امیر گرفت / هزار دل به کمند سخن اسیر گرفت
پرند شعر به تلطیف ماهتاب آورد / که طبع نازک او نرمی از حریر گرفت
ز نقشبندی اندیشه های رنگینش / فضای خاطره بس نقش دلپذیر گرفت
نه از قصیده حصاری گشود پولادین / غزل به لطف مراعات،بی نظیر گرفت
نه از مساعی او گشت بهره ور صائب / که جلوه ها سخن عرفی و ظهیر گرفت
شمیم صبح سعادت دمد ز انفاسش / هر آن که جام حقیقت زدست پیر گرفت
ادیب و فاضل وآزاده بود و کان شرف / نه بی سبب لقب شاعری شهیر گرفت
سخن چو حد امیر است،کودک شعرم / به خجلت آمد و از شرم سر به زیر گرفت

هیچ نظری موجود نیست: