۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

که استخوان شهیدان به ساحل افتاده است

در زمان جنگ عراق و ایران،یکی از کارمندان کتابخانه دانشکده پیشنهاد کرده بود که فلان مبلغ را برای خرید فلان کتاب فرنگی تامین اعتبار کنید.رئیس حسابداری، آن عضو کتابخانه را خواسته بود و در یک طرف میزش یک پوتین سربازی و در طرف دیگر یک قران گذاشته بود و گفته بود:
تو میدانی جمعی از بچه ها در زیر آتش می جنگند و جمعی نیز در کلاس ها درس می خوانند،تو باید دست روی قران بگذاری و بگویی خرید پوتین اولویت دارد یا خرید فلان کتاب اهمیت دارد؟
دوستم می گفت:آهسته از حسابداری خارج شدم و زیر لب می گفتم؛ما را با قران طرف مکن،خود آن پوتین سربازی با زبان بی زبانی به من حالی کرد اولویت کجاست!
استاد پاریزی در ادامه می نویسند:
از کنار همه چیز با ظرافت می شود گذشت جز از کنار جنگ!غیر ممکن است آنها که در دور دست ها اخبار جنگ را می شنوند حس کنند در حوالی کارون،کرخه،هویزه و شط و باتلاقهای آن چه می گذرد؟و به قول اهلی شیرازی:
من از محیط محبت،همین نشان دیدم
که استخوان شهیدان به ساحل افتاده است

هیچ نظری موجود نیست: