۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

در صداقت خود، ما را از خاموشی خویش بیرون کشد

چند سالی می شد که وارد دانشگاه الزهرا (س) شده بودم ، با آنکه رشته تحصیلی ام با ادبیات فاصله زیادی داشت ولی عشق و علاقه ام به ادبیات و شعر و شاعری تمام وقتم را پر می کرد.
همکلاسی ها و اساتیدم نیز این مطلب را می دانستند.داستانهای زیادی از مرحوم سید حسن حسینی و قیصر عزیز دارم که در فرصت لازم به آن اشاره می کنم.
پوپک نیک طلب در ادامه مطلب فوق می گوید:
در ابتدای سال تحصیلی سال هفتاد در اتوبوس شلوغ خط جمالزاده – تجریش بهمراه دوستم ژامک جعفری نشسته بودم که در دفترچه یادداشتم شعر شاملو را برایم نوشت. هنوز هم شعر شاملو برایم تازگی دارد:
برای تو وخویش چشمانی آرزو می کنم،
که چراغها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند.
گوشی که ،صداها و شناسه ها را در بیهوشیمان بشنود.
برای تو و خویش ،
روحی که اینهمه را در خود گیرد و بپذیرد.
و زمانی که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش بیرون کشد.
و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوئیم.

هیچ نظری موجود نیست: