یک روز پسرم از سرویس مدرسه جا ماند،مجبور شدم در هوای سرد بارانی با چند بار تعویض تاکسی او را به مدرسه برسانم.وقتی به خانه رسیدم کاملا" خیس و خسته شده بودم.
خانم مهری ماهوتی درباره سرودن اولین شعرشان چنین ادامه می دهند:
از شدت خستگی ،در اتاقم نشستم و شعر مادر را سرودم:
ای آسمان سینهء من
محتاج مهتاب نگاهت
روشن شده قلبم همیشه
با چشم های مثل ماهت
**
صدها ستاره می نشیند
شب ها به روی دامن تو
شب بوی زیبا عطر خود را
می گیرد از پیراهن تو
**
ای کاش لبخند تو مادر
هر روز سبز و تازه باشد
مثل نوازش های دستت
شیرین و بی اندازه باشد
**
این ابرهای غصه ای کاش
فکر سفر بودند مادر
تا ماه چشمت خانه ای داشت
در آسمانی با صفاتر
خانم مهری ماهوتی درباره سرودن اولین شعرشان چنین ادامه می دهند:
از شدت خستگی ،در اتاقم نشستم و شعر مادر را سرودم:
ای آسمان سینهء من
محتاج مهتاب نگاهت
روشن شده قلبم همیشه
با چشم های مثل ماهت
**
صدها ستاره می نشیند
شب ها به روی دامن تو
شب بوی زیبا عطر خود را
می گیرد از پیراهن تو
**
ای کاش لبخند تو مادر
هر روز سبز و تازه باشد
مثل نوازش های دستت
شیرین و بی اندازه باشد
**
این ابرهای غصه ای کاش
فکر سفر بودند مادر
تا ماه چشمت خانه ای داشت
در آسمانی با صفاتر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر