۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

ای کاش لبخند تو مادر

یک روز پسرم از سرویس مدرسه جا ماند،مجبور شدم در هوای سرد بارانی با چند بار تعویض تاکسی او را به مدرسه برسانم.وقتی به خانه رسیدم کاملا" خیس و خسته شده بودم.
خانم مهری ماهوتی درباره سرودن اولین شعرشان چنین ادامه می دهند:
از شدت خستگی ،در اتاقم نشستم و شعر مادر را سرودم:
ای آسمان سینهء من
محتاج مهتاب نگاهت
روشن شده قلبم همیشه
با چشم های مثل ماهت
**
صدها ستاره می نشیند
شب ها به روی دامن تو
شب بوی زیبا عطر خود را
می گیرد از پیراهن تو
**
ای کاش لبخند تو مادر
هر روز سبز و تازه باشد
مثل نوازش های دستت
شیرین و بی اندازه باشد
**
این ابرهای غصه ای کاش
فکر سفر بودند مادر
تا ماه چشمت خانه ای داشت
در آسمانی با صفاتر


هیچ نظری موجود نیست: