۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

مائیم و همین کنج خرابات و دمی خوش

روزی سرهنگ حریرچیان به کتابخانه آمد و گفت:دیشب با برخی دوستان به نیاوران رفته بودیم و یکی از بچه ها با صدای خوش شعر تو را می خواند؛
همچو نی ای عشق جانم سوختی
بند بند استخوانم سوختی
در حالیکه همه مشغول گوش دادن به شعرت بودیم،شخصی آمد و کنار ما نشست و پرسید این شعر از کدام شاعر است؟و من به او گفتم :این شعر بیژن ترقی است که آقای گلپایگانی آنرا در برنامه گلها خوانده است.از من خواست نسخه ای برایش بنویسم و گفت: من علی اشتری هستم و بعد آخرین غزلی را که سروده بود را برایمان خواند و تقاضا کرد که به پاسداشت این شب شعر را به تو تقدیم داریم:

مائیم و همین کنج خرابات و دمی خوش/ گاهی به وفائی خوش و گه با ستمی خوش
یک روز به ویرانهء غم شاد به یادی / یک روز به دامان چمن با صنمی خوش
شادیم که آزاد ز هر بود و نبودیم / مستیم که هستیم ز هر بیش و کمی خوش
چون راه تو می پویم و چشمم به ره تست / در هر نظری مستم و در هر قدمی خوش
گر چشم دل از نیک و بد خلق ببندی
بینی که شود دوزخ سوزان،ارمی خوش

هیچ نظری موجود نیست: