۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

قضا چو ساری و جاری به نارضا و رضاست

در خلال جنگ جهانی دوم،جمع کثیری از دانشجویان را در آلمان گرفته و به میدان برلین برای اعدام آوردند.همه را با چشمانی بسته به صف کرده تا فرمان آتش داده شود.یکی از دانشجویان ایرانی که در صف اعدامیان بود،وقتی دید کار جدی است و بی سوال و پاسخ تا دم مرگ رسیده است و هیچ چیز دیگری وجود ندارد فورا"
و بی اختیار شهادتین را بلند می گوید:
اشهدان لا اله الا ا... و اشهدان محمدا" عبده و رسوله
اتفاقا"فرماندهء آن گروه که قفقازی و مسلمان بود،به سربازان گفت:دست نگهدارید!سپس دانشجوی مسلمان را از صف تیربارانی ها خارج نمود و به او گفت فی امان ا...
آن دانشجو بعدها به قفقاز رفت و در آنجا مطب باز کرد و بعد به ایران آمد و در خیابان کریمخان زند،با نام دکتر امینی مشغول مداوای اطفال و کودکان شد.
استاد باستانی پاریزی پس از بیان حادثه فوق این شعر را می نویسند:
قضا چو ساری و جاری به نارضا و رضاست
خوشا کسی که به رغبت رضا به حکم قضاست
کسی که گشت به رغبت رضا به حکم قضا
قضا رود به رضای وی، این جزای رضاست

هیچ نظری موجود نیست: