۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

شهسواری کشته می بینم به میدان شما

دکتر باستانی پاریزی در خصوص بازنشسته کردن اجباری مرحوم دکتر صدیقی وزیر کشور مرحوم مصدق می نویسند:
“دانشگاه تهران،با بازنشسته کردن پیش از موقع استاد دکتر صدیقی،نسبت به جامعه شناسی همان جنایتی را مرتکب شد که آتن سقراط کش،به قول ارسطو،نسبت به فلسفه یونان روا داشت”
وقتی در چند سال گذشته تعداد زیادی از همکاران با تجربه و دلسوزم بازنشسته شده اند،غزل احمد سروش بیادم می آید که:
شهسواری کشته می بینم به میدان شما / ای جوانان عجم جان من و جان شما
چون جرس بس در خموشی ها به خود پیچیده ام / گشته ام آشفته بانگی در بیابان شما
خانقاه و مکتب و میخانه و مسجد تهی است / ای دریغا بر جوانمردی،به دوران شما
تا چو کوهی بر خودی خویشتن قائم شوید / قصه ها گفتم شما را از نیاکان شما
در تماشا گاه پیروزی زفرط اشتیاق / همچو گوئی می زنم خود را به چوگان شما
خواستم زان حق که تقدیرات او نامنتهی است / تا که تقدیر شما آید به فرمان شما
خود به زندانی نشستم سال ها تا بشکنم / آهنین دیوار ترس اندود زندان شما
ای بسا شبهای تنهائی که افغان کرده ام / از برای گنجه و تفلیس و افغان شما
پر شکسته زین قفس پر می کشم چون داده اند / بال جبریلی به مرغ درد الحان شما
بعد من هر جا غریبی ناله زد یاد آورید / از غریبی های من:ای من به قربان شما
من به تنهائی و غمناکی خود فانوس وار / کور سوئی داشتم هر شب به ایوان شما
عمر من در غربت و اندوه تنهائی گذشت
می روم من دست حق بادا نگهبان شما

هیچ نظری موجود نیست: