۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

من آمدم به پیش ات اینک کفن به گردن

زمانی بین امیر محمد مظفر با شجاع الدین در کرمان جنگی سخت درگرفت.شجاع الدین به بم پناه برد و مدتی را در ارگ بم محصور ماند.سرانجام آذوقه و توشه اش رو به پایان رسید. امیر محمد پیام فرستاد در صورت تسلیم شدن به جان ومال و اهل و عیالش ضرری نرساند.شجاع الدین که از عهد امیر مطمئن شد شمشیر و کفنی به گردن آویخته و به خدمت امیر آمد و این شعر را خواند:
من آمدم به پیش ات اینک کفن به گردن
گر می کشی به تیغم ور می زنی به تیرم

هیچ نظری موجود نیست: