۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت

پاییز سال 66 بود که مسئول خوابگاه ما را به بلوک چهار برد و یکی از اتاق ها را به ما چهار نفر سپرد.اتاق چهار تخت وکمد و دارای حمام و دستشویی بود. یک نفرمان از روستای خور بیابانک نائین و سه نفر دیگرمان تهرانی بودیم.
اما همسایه کناری مان عبارت بودند: از علی صبحدل،علی گلشنی،حسین رضایی و جمشیدی.
سالهای زیادی از آنروز می گذرد و همه همکلاسی ها صاحب شغل و زندگی شده اند. وقتی دیروز(چهادهم آبان 1388) خبر درگذشت استاد حسین صبحدل،موذن پیشکسوت و استاد قران را شنیدم؛ بیاد فرزندش علی افتادم که در دروس انگلیسی و عربی شاگرد ممتاز کلاس بود و فکر می کردیم که او نیز پس از تحصیل به یکی از سازمانها و ادارات خاص وارد می شود ولی با پیشنهاد پدر ش شغل معلمی را برگزید.
او بهمراه پدرش همیشه در سخنرانی های دکتر سروش در مسجد امام صادق(ع) شرکت می کرد و ما تشنگان حقیقت، نظریات دکتر را از او می شنیدیم.
یکبار هر دو نفرشان را در مراسم احیاء شب قدر مسجد عیسی خان وزیر در ابتدا دههء هفتاد دیدم. هر دو از مشتاقان پر و پا قرص جلسات دکتر سروش بودند. وقتی در حیاط مسجد از حوض وضو می گرفتم مرحوم حسین صبحدل هم داشت وضو می گرفت تا به سخنرانی دکتر برسد. استاد صبحدل علاوه بر قاری ممتاز قران بودن و موذن بی همتا بودن ،روشنفکر زمانه خود نیز بود.و این نکته ای بود که روز گذشته در مراسم مسجد ا لمهدی (عج) مجیدیه جنوبی فراموش شده بود.
زان یار دلنوازم شکری است با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوش تر کز مدعی رعایت

هیچ نظری موجود نیست: